ردپای استادی به نام طبیعت

طور سیستم آموزش و پرورش رسمی ما به خود اجازه می دهد بگوید که آموزش محیط زیست دارد ! در صورتی که شاگردان اش را بیگانه با خارهای وطن اش، فارغ می کند ؟

.

گل گفت :« کمال هم نشین در من اثر کرد » 

گفتم : « خار را می گویی ؟» 

گفت : « تو هم نشین دیگری می بینی ؟» 

گفتم : « از کمالی که می گویی در عجبم ! » 

گفت :« نوک انگشت ات را بگذار بر او » 

گذاشتم و صدایی در من گفت : « آآخ » 

گفت :« کمالی بیشتر از درک این « آخ» در خود سراغ داری ؟ » 

.

چند بار تو را در تمام دوره شاگرد بودن هایت در جایی که بهش می گویند مدرسه و دانشگاه ؛ پای درس استاد طبیعت نشان دادند ؟ 

چند بار به تو اجازه دادند غرق شوی در زیبایی یک شکوفه یک غنچه یک جوانه ؟ 

در کجای کتاب درسی تو تاکید شده است « معلم! کتاب را ببند الان وقت تر شدن زیر باران است » ؟ 

در کجای کلاس درس آموزش و پرورش رسمی ما ، یک فصل از یک کتاب به لمس خارهای این سرزمین اختصاص داده شده است ؟ 

سرزمینی که بیش از هر چیز پوشش گیاهی پر از خار دارد ؟ 

پوشش زیستی پر از خار دارد ؟ 

آموزش و پرورش رسمی ما، چطور به خود اجازه داد، ما را چنین به ندیدن و نشنیدن عادت دهد؟ 

 

از هم نشینی با این استاد ، چه چیزی می شنوی ؟ 

برایم بنویس که مشتاق دیدن، شنیدن هایت هستم 

 

جایگاه چیدن عکس : 

دوربین هی وا- گلاب دره - پرواز گنجشکی- جمعه ۱۸ فروردین ۱۴۰۲

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

از سفره‌ی سی خواب دفتر اژدهاهادوستان


« بیایید با هم خواب ببینید » ، بله این عنوان مأموریتی بود که توسط اژدهای آتش خواب به خواب منشی اژدهاهادوستان آمد و تعدادی از حامیان اژدهاها دوستان یعنی بزرگسالان ، داوطلب این ماموریت شدند .
در این مأموریت سفره ای پهن شد که دور هم جمع شدیم و درباره روند طراحی برنامه هایی که برای اژدها دوستان طراحی می شود گفتگو کردیم .


اینکه منشی اژدهاها چطور از اسطوره ها و قصه ها برای ساخت بسترهایی که فرصت رشد در برقراری ارتباط، همکاری، خلاقیت و تفکر انتقادی ایجاد می کند ، بهره می برد . از تاثیر شگرف قصه و بازی های محیطی به عنوان بستری برای یادگیری صحبت شد و باورتان بشود یا نه ! شرکت کنندگان دور هم نه تنها خواب دیدند بلکه مهارت های قرن بیست و یک را هم به هم بافتند ! 

 

 « خیال‌می‌بافیم ، بازی می کنیم ، می آموزیم  »

 

افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید : 

 

فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر



جایگاه چیدن عکس :
ماموریت اژدهاهایی- پارک شهر تهران - ۱۷ فروردین ۱۴۰۲
عکاس :خبرنگار اعزامی دفتر اژدهاها- نازنین خلعتبری
 

۰ نظر
هیوا علیزاده

یک کشیده

اگر قرار بود در این روزها به یک نفر به یک سیستم به یک مفهوم ، کشیده بزنی ، در گوش چه کسی می خواباندی ؟
من انتخابم سیستم آموزش و پرورش رسمی است
سیستمی که پذیرفت من را بیگانه با سرزمینم تربیت کند ؛ چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت بچه ها را با آفت رقابت و سودای موفقیت و حجاب تظاهر، فارغ کند، چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت به معلم هایش بی احترامی کند ؛ چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت باغچه بان ها را در گوری به دور از غنچه ها دفن کند ، چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت آموزش را با قیمت گزاف بفروشد ، چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت افتخارش رفتن فرزندان سرزمین اش باشد ، چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت موسیقی و رقص را ممنوع کند ، چرا ؟!
سیستمی که پذیرفت ........
و من از همه این پذیرفتن هایش که از نظر من خیانت به مفهوم کودکی است به روح انسانی به سرمایه های ملی به آینده جهان ، خشمگین هستم .

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپایی از شنیدن سر یک سفره

منشی اژدهاها پرسید : « اگر تو جای این اژدها بودی که نمی توانست آتش درست کند , چه احساسی پیدا می کردی ؟» 

اژدها دوست یک : « ناراحت می شدم » 

اژدها دوست دو : « اشکالی نداره، تلاش می کردم » 

اژدها دوست سه : « من خوشحال می شدم که با بقیه فرق دارم » 

اژدها دوست چهار :« اصلا اژدها نیست » 

.

شما در این مکالمه ردپای چه چیزهایی می بینید ؟ 

 

جایگاه چیدن عکس : 

برنامه با منشی اژدهاها

پارک شهر 

 ۱۰ فروردین ۱۴۰۲

 عکاس نوجوان آوین عالم نژاد 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

بیل را دزدیدند

در نزدیکی جشن آبانگاه، با دیدن این فیلم ردپای یک دزدی را کشف کردم !
دزدی بیل از زندگی مان !
تا حالا به این فکر کرده آید که چرا در مدارس ما کار با بیل را آموزش نمی دهند ؟
چطور در ایران زیست می کنیم ، سرزمینی که مردمان اش آب این مایه حیات را با سختی با احترام از زیر خاک بیرون می آوردند آن هم با کمک بیل ها آن هم در یک همیاری شگرف با یکدیگر ، بعد دانشی درباره بیل به ما منتقل نمی شود ؟
چرا از جایگاه بیل نمی گویند ؟
چرا کاربردهای بیل آموزش داده نمی شود ؟
چرا ما بعد از فارغ التحصیل شدن از مدرسه بلد نیستیم بیل بزنیم ؟
چرا در سرزمین ما آموزگار به عنوان وسیله کمک آموزشی یک بیل ندارد ! که هر وقت خواست ازفیزیک بگوید از اهرم بگوید ؛ از جرم ؛ از خاک ؛ از کشاورزی ؛ از آب ؛ از آتش ؛ از مبارزه ، از ادبیات ،از پهلوانی ، از آیین از اینکه ما که هستیم از هویت مان , بیلی را بلند کند ؟
بیل های ما چه شد ؟
چرا در مدرسه فقط تصویری بی کیفیت از بیل شاید در صفحات کتابی پیدا شود ؟
چرا آموزش و پرورش ما به ما نگفت و نمی گوید ، نشان نمی دهد که نقش بیل در ارتباط با آب و آبیاری چیست ؟
خاک که از خانه های مان در شهر , به برکت آسفالت و سیمان برچیده شد ! حداقل مدارس نباید جایی باشد که خاطره خاک را، تجربه بیل زدن را زنده نگهدارد ؟
.
در سرزمینی که بیل های مان را کنار گذاشته ایم ، نمی دانم چطور می خواهیم خاک زیست مان را زیر و رو کنیم تا نفس بکشد , تا نفس بکشیم !
.
اینجا پیدا کردن دزد کافی نیست ، لازم است مال دزدی برگردانده شود .



جشن آبانگاه روز دهم فروردین در ستایش ایزدبانوی آب های روان، آناهیتا است باشد که ما را بیامرزد از این همه کور بودن های مان با وجود تشنه بودن های مان !


جایگاه چیدن فیلم و عکس اول و دو م :
مستند « سرود دشت نیمور» - فروردین ۱۴۰۲
جایگاه چیدن عکس های بعدی :
مجموعه مستنداتی از هی وا در باغچه - سال ۱۳۹۹


 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

بیا و قدر این رنگ ها را بدانیم !

 

 

 

 

یک انمیشن ۸ دقیقه ای که شاید در این سال ها حداقل ۸ بار دیده باشم اش و دلم می خواهد  فرصتی بسازیم و در  جمعی بنشینیم و شاید هم بایستیم ! و حداقل ۸ ساعت درباره اش جیک جیک کنیم . 

درباره مکیدن عصاره کودکی که بی رحمانه در نگاه آموزشی غالب در حال رخ دادن است .

دوستان! من از همه این بی رنگ شدن ها می ترسم. 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ساخت قطره قطره قصه ها

یکی از روش های موردعلاقه و از نظر من کارآمد در فرآیند آموزش قصه گویی و قصه بافی با حضور خود مخاطبان است اینکه یک موضوع وارد فضا می شود و حول آن موضوع است که در تعامل با یکدیگر و خود موضوع قصه بافته می شود و در جریان این قصه بافی است که یادگیری اتفاق می افتد. 

در سال های اخیر تجربه های دلنشینی در این زمینه داشته ام چه در ارتباط با بزرگسال و چه در ارتباط با کودکان و چه هر دو باهم ! از برخی مستنداتی دارم و یکی از آن ها طرح درس با موضوع آب برای کلاس اول ابتدایی است که در مدرسه بادبادک اجرا شد که در ادامه یک گزاراش از آن اینجا به اشتراک می گذارم تا کمی در جریان حال و هوای آن قرار بگیریم . امیدوارم شما هم مثل من فریاد شوق کودکان را از درون این عکس ها بشنوید. 

 

 

اگر علاقه مند به مطالعه کامل این ماجرا هستید می توانید اینجا کلیک کنید و فایل پی دی اف آن را دانلود و مطالعه نمایید.

پی نوشت : مستندات برای برخی فعالیت های انجام شده در مدرسه بادبادک به صورت کتابچه تدوین شده و در کتابخانه مدرسه موجود است و همچنین روی وبلاگ « تجربه ها و خلق دانش » نیز مواردی قرار گرفته است که می توانید برای مطالعه بیشتر به آن جا نیز رجوع کنید.

۰ نظر
هیوا علیزاده

رویا را که باور داشته باشی یوزپلنگ به کلاست می آید !

بعضی عکس ها هستند که خیلی صدا دارند خیلی حرکت دارند و خیلی ماجرا ! این یکی از آن عکس ها برای من است . سال ۱۳۹۴ در کلاس پیش دبستانی مدرسه بادبادک . یکی از کارهای من فعالیت در زمینه ایجاد بسترهایی برای آموزش مربیان و همچنین طراحی محتوا است و اینجا در راستای یکی از ماجراهایی است که در نتیجه قصه گویی به آن رسیدیم ! قصه ای که ما را به خیلی جاها بر و خیلی چیزها را پیش ما آورد از جمله جناب یوزپلنگ عزیز . 

راستی می دانستید یوزپلنگ ما دوستی به نام زنبور عسل دارد ؟! اگر باور ندارید به انگشتان ما در این عکس با دقت نگاه کنید صدای ویز زنبورها را خواهید شنید . 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

پرواز خیال با بال هایی از قصه و داستان

اینجا از آن جاهایی است که سوار بر بال های قصه و داستان به آن رسیدیم . یک جایی در سال ۱۳۹۶ و از آن سال تا به امروز من با قصه ها و داستان ها و کتاب ها و کودکان پروازها داشته ام که جای همگی شما در دیدن مناظر باشکوه و شگفت انگیز این پرواز خالی . 

این روزها با دوستان مهربانی گفتگو داشتم که قرار است در کنار هم آغازهایی داشته باشیم از جنس ساختن فضاهایی برای قصه گویی و کتاب خوانی آن هم از جنس پرواز کردنی و طی گفتگوهای مان قرار شد من یکسری از تجربه هایم را با این عزیزان به اشتراک بگذارم تا منظورم را درباره ایده ای که مورد نظرم است بیشتر شفاف کنم . در همین راستا این یکی از پست هایی است قرار می دهم تا در کنار دیگر  پست ها در شرح ایده مطرح شده کمک کند . 

در همین راستا یکی از مقاله هایی که مرتبط به فضای تصویر فوق است و در مجله رشد فردا به چاپ رسید را به اشتراک می گذارم .

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

برگزاری برنامه در موزه عروسک و اسباب بازی

یکی از دوره های که در سال ۱۴۰۱ طراحی و اجرای آن راهبری کردم دوره ای است که در آن شغل من « منشی اژدهاها» است . حالا اینکه چطور به این سمت رسیدم خودش قصه ای دارد که در ادامه اینجا قرار می دهم . 

این دوره در همکاری با موزه عروسک های ملل فعالیت خود را پیش برد . اینکه این ارتباطات از کجا شروع شد را کمی در پست اولین قرار ملاقات با اژدها گفته ام . البته قرار بود که این طراحی ها تدوام داشته باشد و پروژه حداقل یکساله پیش رود و همچنین وارد تکرار شود که متاسفانه به دلیل مسائلی که بین منشی اژدهاها و موزه عروسک ها پیش آمد قصه نتوانست مسیر رشد و تکامل خود را در آن روند طی کند البته که در همین بازه زمانی هم دستاوردهای فراوانی برای منشی اژدهاها داشت. 

از اجرای یکی از برنامه ها هم گزارشی را در پست اولین سلام به اژدها قرار داده ام که می توان با دیدن و خواندن و شنیدنش کمی در حال و هوای ماجرا قرار گرفت . 

این پست را می خواهم قرار بدهم برای نمایش پوستر های هر یک از برنامه های که به اجرا رفت تا همه شان در کنار هم باشند و در کنار هر پوستر نیز ماموریت منشی اژدهاها ، که قصه ای است که ساخته می شد تا با کودکان قبل از کارگاه در میان گذاشته شود را قرار می دهم. برای ساخت این قصه ها منشی اژدهاها لازم بود از دل و جون و زمان بگذارد تا ماموریت  آن چیزی شود که قرار است باشد. 

تعدادی از دوستانی  که بیشترین همراهی ها را در برگزاری این دوره به شکل های مختلف با منشی اژدهاها داشتند عبارتند از : علیرضا لولاگر، نازنین خلعتبری،آرش روحانی (نوجوان)، آوین عالم نژاد( نوجوان)، مسعود ناصری، علی گلشن،  و همه اژدهاهادوستان و خانواده های ایشان .

تلاش من این است که گزارشی از هر کدام از اجراهای برنامه در پست های مختلف قرار بدهم و این پست در راستای شروع این فرآیند است

اولین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : چطور من منشی اژدهاها شدم !

 

 

دومین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

 

سومین برنامه : ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن

 

 

 

چهارمین برنامه : اژدهای بیمار کجا می رود

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای بیمار کجا می رود ؟

 

 

پنجمین برنامه : اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش گل به کمک شما نیاز دارد (۱)

نکته : دلیل این شماره (۱) این است که بر اساس ماجراهایی که منشی اژدهاها از آتش گل شنیده بود قرار بود این عنوان خودش سری برنامه شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه وارد شماره های بعد برای اجرا نشد.

 

 

ششمین برنامه : تکرار برنامه اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هفتمین برنامه : تکرار برنامه سرنخ از اژدها تحویل بگیر( با پوستر جدید)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هشتمین برنامه : دوربین من کجایی ؟

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  دوربین من کجایی ؟

 

 

نهمین برنامه : اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد ؟

 

 

طراحان پوستر ها : 

 برنامه های اول و دوم و چهارم و پنجم و هفتم و هشتم :  مسعود ناصری 

برنامه سوم : آزاده بیات 

برنامه نهم : نازنین خلعتبری 

 

تیم دفتر اژدهاها : 

هیوا علیزاده - نازنین خلعتبری - علیرضا لولاگر- آرش روحانی( نوجوان) - آوین عالم نژاد (نوجوان)

 

مشاوران برنامه ها : 

مدیران موزه عروسک ها : مسعود ناصری- علی گلشن 

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده