وانبو برای من فقط نام یک مدل ویدئوپرژکتور نیست ! برای من یک همکار است در یک کتابخانه ، یک کتابخانه که در یک خانه است ! نه خانه ای مانند بیشتر خانه ها که بچه ها اگر هستند مادر و پدر های شان هم هست ! نه از آن خانه ها ! 

از آن خانه هایی که بچه ها درش هستند بدون پدر و مادر های شان ! مادر و پدرهای شان کجا هستند ؟ جاهای مختلف ، ممکن است در زندان باشند ، ممکن است از فرط نداری کنار خیابان شب ها را صبح کنند ممکن است اصلا در این دنیای ما نباشند ، ممکن است هم باشند ولی بنابر دلایلی که خیلی وقت ها درک می کنم و خیلی وقت ها هم درک نمی کنم ، فرزندشان را دیگر نمی خواهند ! چقدر این کلمه نخواستن در چنین جایگاهی برای من تلخ است ، خیلی تلخ است ! 

بله وانبو همکار من است در کتابخانه ای که با کمک کودکان و حامیان این خانه برای این خانه ساخته شده است. خانه ای به نام  « خانه‌ی آوا » که امروز که از آن می نویسم پذیرای ۱۴ کودک دختر بین ۷ تا ۱۲ سال است که شبانه روزی آنجا زندگی می کنند.

در کتابخانه بچه های آوا ، برای ساخت ارتباط بین کتاب و بچه ها تلاش می کنیم ، تلاش هایی که گاهی از راه شنیدن موسیقی می گذرد گاهی از تماشای یک فیلم ، گاهی از ساخت یک کاردستی، گاهی  کتاب خواندن ، گاهی قصه گویی ، گاهی نمایش و گاهی از راه با هم قدم زدن زیر آسمان ابری.

شما هم می توانید میهمان کتابخانه این خانه باشید که اگر اینجا کلیک کنید وارد کانال تلگرامی آن می شوید و در جریان برخی ماجراها از جمله اعلام کمک های کتابخانه قرار می گیرید.