۴۳ مطلب با موضوع «طراحی و اجرای تجربه های یادگیری» ثبت شده است

تلاش برای راه اندازی کتابخانه در یک روستا

یکی از پروژه هایی که مشغول آن هستم،که خود دلیل شروعش و تا اینجا رسیدنش ماجرایی است بیش از دو سال !  یاری رسانی به آقا معلمی در روستایی از روستاهای جنوب دریاچه هامون در سیستان بلوچستان است. این آقا معلم، به همراه همکاران شان در حال تلاش برای راه اندازی ،کتابخانه کلاسی برای دانش آموزان مدرسه  و همچنین یک کتابخانه برای معلمان هستند.
می خواهیم در هر کلاس با ده جلد کتاب شروع کنیم که ترجیحا کتاب ها در هر کلاس با کلاس دیگر متفاوت باشد و در نظر داشته باشیم که کلاس های این مدرسه روستایی به صورت مختلط است و تقریبا تعداد دختر و پسرها با هم برابر است.
دوستان عزیز ! برای  انتخاب عناوین این کتاب ها به کمک احتیاج دارم. و درخواستم از همه بزرگسالان و کودکان و نوجوانانی است که به هر شکلی با مقوله کتاب کودک در ارتباط بوده یا هستند . برای همین فرمی را در قالب یک لینک پرسلاین به اشتراک می گذارم و در آن پایه هر کلاس را اعلام می کنم و شما دوست عزیز کتاب یا کتاب هایی که به نظرتان مناسب است را معرفی کنید و لطفا کتاب هایی را معرفی کنید که خودتان با آن تجربه لذت بخشی را چشیده اید. 

 

پی نوشت یک : ممکن است فقط برای یک پایه پیشنهاداتی داشته باشید ، اشکالی ندارد ! بخش مربوطه اش ، پیشنهادات تان را وارد کنید.
 

پی نوشت دو :  کتاب ها می تواند داستانی ، شعر ، علمی،زندگی نامه ، تاریخی ، دایرة المعارف ، حسی-لمسی ، بازی و سرگرمی و ... باشند. 

 

برای مشارکت در معرفی کتاب کلیک کنید

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

باغبانی در روستای سه‌کوهه

 

اواسط آبان ۱۴۰۲ بود که یکی از آقا معلم هایی که از مخاطبان یکی از دوره هایی بود که در سال ۱۳۹۸ در برگزاری آن شرکت داشتم ، با من تماس گرفت . تماسی از زابل از استان سیستان و بلوچستان و از این گفت که به سمتی در آموزش و پرورش منطقه شان رسیده و احساس می کند می تواند کمک بیشتری به دیگر معلمان و کودکان و مدارس منطقه شان داشته باشد. حرف هایش چنان رایحه ای از شور زندگی و تلاش داشت که هیچ جایی جز آنجا که او از ان می گفت نمی توانستم باشم ، اینکه از یک مساله می خواست کاری را آغاز کند برایم بسیار دلنشین بود و دلم خواست همراهمش باشم . بنابراین قرار های گفتگوی بیشتری گذاشتیم و در این گفتگوها بود که گفت می خواهد کمک کند بچه ها در یک مدرسه که وضعیت نامناسبی از لحاظ امکانات آموزشی دارند ، کلاس های شان  را رنگ کنند بماند که این انتخاب خودش برای من بسیار نکته ها داشت چرا که در سال های گذشته من و ایشان در این زمینه گفتگوهایی داشتیم و آقا معلم برای کلاس خودش کاری در این زمینه کرده بود که برایش تجربه دلنشینی بود و گویی می خواست آن شیرینی را اشاعه بدهد ! 

برای همین به بررسی مساله و نیازمندی هایش پرداختیم و نتیجه این شد که بخشی از بودجه رنگ را کمک کنم که تهیه شود که من هم دست به اقدام زدم و از گنجشک ها کمک گرفتم بماند بعد دوستان دیگری که با گنجشک آشنا شدند و از این کمک رسانی اطلاع پیدا کردند ، آن ها این کمک را به گنجشک برگرداندند ! 

نتیجه این شد که در یک روستا آدم بزرگ ها و بچه ها دور هم جمع شدند و با رنگ آمیزی دیوارهای مدرسه شان قصه ای ساختند ، قصه ای که حال من را رنگی رنگی و خوش رنگ کرد. 

ردپایی از قصه ای که ساختند را می توانید در نماهنگ بالا که توسط همکاران مدرسه تهیه شده است تماشا کنید.

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

گامی در راه ترویج کتابخوانی

قصه گام برداشتن در این راه سال هاست که آغاز شده است و یک جای راه رسیدم به یک تلاقی جایی که یک دوست ، دوستی به نام شکوه از من و از دوست دیگری به نام علیرضا دعوت کرد که به پرسش ها و ایده هایش گوش بدهیم ، ایده ای درباره برگزاری یک دوره در زمینه ترویج کتابحوانی. شکوه، برایش سرفصل هایی هم مشخص کرده بود ! ولی از آنجا که شکوه است و یکی از ویژگی های بارزش شنیدن نظرات و ایده هایی است که برایش جدید است اجازه داد که نظرات مان را ایراد کنیم تا جایی که با فکری باز پدیرفت که برنامه ریزی که انجام داده است را کنار بگذارد تا در کنار یکدیگر وارد ساخت راهی شویم که برنامه اش را راه و مهم تر از آن همراهان معلوم می کنند،همراهانی که در دوره شرکت خواهند کرد. 

هر کدام از ما سه نفر توشه ای برای طراحی این راه با خود آورد و از آن جمله « گام » است که برای من سرواژه های « گسترش آموختن مستمر » است و در سال های اخیر بر پایه یکسری اصول طراحی که برگرفته از مشاهده طبیعت و سازوکار آن و خیلی چیزهای دیگر و  همچنین منابع طراحی آموزشی، شکل گرفته است در ادامه به گفتگو و بررسی مدل های طراحی پرداختیم که از آن جمله حلقه پژوهشی مورداک است که در فرصتی دیگر درباره اش حتما یادداشتی خواهم گذاشت. 

و قرار شد در این راهی که نقشه مورداک و چندتا نقشه دیگر ! ما را در پیمودن آن کمک می کنند به این اصل پایبند باشیم که دانش در تعامل با مخاطبین دوره ساخته می شود و بنابراین اینکه مخاطبین چه کسانی هستند و چه ویژگی ها و دغدغه ها و پرسش هایی دارند ، جایگاه گام بعدی مشخص  می شود. 

بعد از قرارهای گفتگو متعدد در مسیر طراحی راهی که قرار است از مهم ترین ویژگی هایش احترام به ناشناختگی راه است ! در ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۲ رسیدیم به مرحله ای که خود را در کنار عزیزانی دیدیم که همراه مان شدند تا از اینجای راه را برای مدتی در کنار یکدیگر طی کنیم . 

راهی که از درون یک قایق کاغذی گذشت و خود را زیر باران یافت در کنار سفره ای که مرزی بین میهمان و میزبان نداشت چرا که همه در رنگین شدنش ، در طعم و رایحه اش در ساختنش شریک و همیار یکدیگر بودند. 

قرار است از آنچه در این راه تجربه کردیم ، مستنداتی تهیه شود که به شیوه های مختلف با جامعه مخاطبی که دغدغه آموختن دارد به اشتراک گذاشته شود.

فعلا در همین حد بگویم که یکی از دستاوردهای این دوره برای من زیست و مشاهده حیات واژه انعطاف پذیری بود که یادداشتی هم برایش نوشته ام که در صورت تمایل می توانید کلیک کنید و مطالعه نمایید

و همچنین یکی دیگر از دستاوردهای این راه برای من این است که بسیار به بودن در چنین راهی که فرصت خلق دانش را به جای انتقال اطلاعات، چراغ راهنمای خود قرار می دهد نیازمند هستیم ، منظورم این نیست که راه ها و یا دوره هایی که انتقال اطلاعات انجام می دهند ناکارآمد هستند منظورم این است که اتفاقا برای اینکه چنین دوره هایی نیز کارآمدی خود را بهینه سازند به وجود چنین دوره هایی که دانش در آن برمبنای تعاملات شرکت کنندگان ساخته و پرداخته می شود به شدت نیاز داریم . به ویژه که با تجربه چنین فضاهایی در دنیای بزرگسالی تمرین می کنیم که چطور تعاملات مان را با کودک تنظیم کنیم که او فرصت ابراز خود و ساختن آن چیزی که تا ساخته نشود نمی دانیم چیست ! را پیدا کند . 

مطمئنا برای کیفیت بخشیدن به چنین دوره هایی ، راه طولانی در پیش خواهد بود ، فقط این را می دانم تا گام در راه نگذاری ، کوتاه ترین راه ها هم طی نمی شود چه برسد به راه های سخت و طولانی ! 

۰ نظر
هیوا علیزاده

نیم نگاهی به اژدهاهادوستان

 

« خیال‌می‌بافیم ، بازی می کنیم ، می آموزیم  »

 

افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید : 

 

فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر

۰ نظر
هیوا علیزاده

نمونه گزارش از سفره ها

 

برای مطالعه هر یک از گزارش ها  روی آن کلیک کنید : 

 

enlightenedبیش از بیست سفره تا بهمن ماه ۱۴۰۲ پهن شده است که گزارش تعدادی از آن ها اینجا قرار گرفته است. 

enlightened برای دنبال کردن سرنخ هایی از این سفره ها ، می توانید اینستاگرام ردپا را نیز دنبال کنید : radepaaaa

۰ نظر
هیوا علیزاده

دوره سی ماژ در دفتر اژدهاهادوستان

 

      

دوره  های سی ماژ :

این دوره ، مجموعه  برنامه هایی هستند که به صورت چند جلسه ای طراحی و اجرا می شوند.

 در طی یک دوره‌ی سی ماژ، بنابر ماموریت اژدهاهایی رسیده به دفتر، یک گروه از اژدهاهادوستان به مدت حدود شش جلسه  در کنار یکدیگر به جستجوگری و حل معماها خواهند پرداخت.

به عنوان مثال در اولین دوره سی‌ماژ که در تابستان ۱۴۰۲ برگزار شد بر اساس سرنخ هایی که توسط اژدهاهادوستان کشف شد به آشنایی به خانواده کلاغ ها پرداختیم البته بماند که برای ایجاد این آشنایی لازم بود کوهنوردی و رودخانه نوردی کنیم ، لازم بود برای یک ربات برنامه بنویسیم و حتی لولاهای یک کوچه را بشماریم ! 

بله ماموریت های دوره سی‌ماژ سرشار از ماجراجویی و جستجوگری است که در ادغامی از فضاهای شهری و طبیعی راه خود را پیدا می کند. 

افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این دوره باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط آن مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید : 

 

فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر

 

گزارشی از دوره اول سی‌ماژ به زودی بارگزاری می شود که همینجا لینک دسترسی به آن قرار خواهد گرفت. 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

سفره های دفتر اژدهاهادوستان

 

 

سفره ها :

 « سفره » ، عنوان سری  برنامه هایی است که به صورت تک جلسه ، از طرف دفتر اژدهاهادوستان برگزار می شود .

به این ترتیب که بنابر ماموریتی که به دفتر اژدهاهادوستان می رسد ،  منشی دفتر هماهنگی های لازم برای پهن شدن این سفره را  در یک محلی مانند کوه ، دشت ، بیابان، کوچه، موزه، خونه و … انجام می دهد .

سر سفره اژدهاهادوستان که حاضر شوی فرصت چشیدن مزه های مختلف را پیدا خواهی کرد. چه مزه هایی ؟ 

مزه هایی مانند : 

 

  • خیال‌پردازی و شرکت فعال در ساخت داستان
  • مشاهده‌گری شامل توجه در شنیدن ، دیدن ، لمس کردن از لمس باد تا لمس تار عنکبوت
  • پیاده روی و فعالیت بدنی
  • خلاقیت و حل مساله از ایده پردازی 
  • تجربه کشف
  • پرسشگری
  • شاد بودن
  • برقراری ارتباط با همسالان و بزرگسالان 
  • تجربه نواختن موسیقی خودساخته
  • ابراز علاقه‌مندی به کشف و جستجوگری

کلی مزه دیگر که با توجه به ماموریت های دفتر سر سفره خلق می شوند. سر سفره هایی که دفتر اژدهاهادوستان پهن می کند کنار یکدیگر :

 

 « خیال‌می‌بافیم ، بازی می کنیم ، می آموزیم  »

 

افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید : 

 

فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر

 

در صورتی که علاقه مند هستید با حال و هوای سفره ها و فعالیت هایی که در آن ها اتفاق می افتد بیشتر آشنا شوید. کلیک کنید. 

 

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

منشی اژدهاهادوستان

 

هیوا علیزاده هستم با امضای هی‌وا ، منشی دفتر اژدهاهادوستان . اینکه چطور به این سمت رسیده ام خودش ماجرایی دارد که می توانید داستانش را همینجا بشنوید. این عکس از من برای ۳۱ فروردین سال ۱۴۰۲ روز پنجشنبه حدودای ساعت ۱۳ در محل پارک شهر تهران سَرِ « سفره‌ی سی دوستی» می باشد.

شغل من در دفتر اژدهاهادوستان دریافت پیام ماموریت  اژدهاها در خواب،  گاهی هم در بیداری است و بعد تنظیم نامه هایی که لازم است به دست اژدهاهادوستان برسد تا بتوانیم سر سفره ها جمع شویم و ماموریت را به سرانجام برسانیم. البته همین که گفتم یعنی کلی کار که تا منشی نباشی یا همکار دفتر اژدهاهادوستان نباشی ،شاید درکش سخت باشد ! 

مانند هر شغل و حرفه دیگری سختی ها و خطر های خودش را دارد مثلا یک بار که جعبه ماموریت را باز می کردیم آتش اژدهایی بیرون زد و نوک موهام سوخت و مجبور شدم کوتاه شان کنم البته آن موقع تازه کار بودم ! 

و مانند هر حرفه دیگری لازم است ویژگی هایی داشته باشی که لیستی از آن ها را در ادامه قرار می دهم.

لطفا آن ها را مطالعه کنید اگر این ویژگی ها یا ویژگی های مشترکی را در خودتان می شناسید در اولین فرصت به دفتر اطلاع بدهید تا برای مصاحبه از شما دعوت شود من بسیار مشتاق داشتن همیار در کارهای منشی هستم . 

 

enlightenedیک : از شیر، عسل خورده باشی

enlightened- دو : حداقل صد تا زنبورعسل یکدفعه  نیشت زده باشند

enlightened- سه : میمون و قورباغه  را با هم به گردش برده باشی

enlightened- چهار : بیش از بیست ساعت به تماشای بلبل لابه لای خارهای گل نشسته باشی

enlightened- پنج : یک سینی لواشک را در یک ماموریت مخفیانه ، تنهایی خورده باشی

enlightened- شش : از جوی آب آن هم سطل سطل به بیش از پنجاه درخت آلبالو گیلاس آب داده باشی  

enlightened- هفت : کنار بخاری نفتی در تاریکی به قصه ها گوش داده باشی

enlightened- هشت : گنجشک خودش روی دستت نشسته باشد

enlightened- نه : دم کلاغ آزادی را ناز کرده باشی

enlightened- ده : زیر نور شمع در تاریکی شعر نوشته باشی

enlightened- یازده : بیش از بیست ساعت  آشغال از جوی آب ها جمع کرده باشی

enlightened- دوازده : آرزوی اژدهاسواری داشته باشی

enlightened- سیزده :  اژدها دیده باشی

enlightened- چهارده : برای درست کردن پاستای ریحون، ریحون کاشته باشی و هر روز به آن سر زده باشی

enlightened- پانزده : سقوط آزاد داشته باشی

enlightened- شانزده : گنجشک شده باشی آن هم با سابقه بیش از چهار سال

enlightened- هفده : تولد بچه زنبور را داخل کندو دیده باشی

enlightened- هجده : با ستاره ها بازی کرده باشی

enlightened- نوزده : بادبادک ساخته باشی

enlightened- بیست : شازده کوچولو را حداقل چهار بار خوانده باشی

enlightened- بیست و یک :  با چشم های بسته عقبکی راه رفته باشی

enlightened- بیست و دو : از ترس از ته دل جیغ زده باشی

enlightened- بیست و سه : شوری اشک هایت را چشیده باشی

enlightened- بیست و چهار : از خنده غش کرده باشی

enlightened- بیست و پنج : یک رازی داشته باشی که هیچکسی جز خودت نداند

enlightened- بیست و شش : از دیدن برق نگاه خوشحالی بچه ها ، قلبت یک جوری بشود

enlightened- بیست و هفت : از شبنم های صبحگاهی چشیده باشی

enlightened- بیست و هشت : بزغاله بغل کرده باشی

enlightened- بیست و نه : پرش عنکبوت را کف دستت حس کرده باشی

enlightened- سی : دست های کوچولوی یخ زده ای را بین دست هایت گرم کرده باشی 

 و ....

هفتاد مورد بقیه را اگر کلمه رمز را برایم نوشتی بهت خواهم گفت وگرنه کم کم اینجا اضافه خواهم کرد. 

۱ نظر
هیوا علیزاده

سَرِ سفره‌ی سی تار

دفتر اژدهاهادوستان برگزار کرد :

  • عنوان سفره : سی تار
  • محل پهن شدن سفره : حوالی پارک جمشیدیه ، تهران
  • گروه سنی دعوت شده سر این سفره : کودکان،  ۵ تا ۶ سال
  • زمان برگزاری : ۹ شهریور ۱۴۰۲، پنجشنبه، از ساعت ۱۰ تا ۱۲
  • راهبری : منشی اژدهاهادوستان
  • همکاران نوجوان :   آوین عالم نژاد،  آرش روحانی، امیرحسین شکری
  • همکاران بزرگسال : هانا خاتمی،  علیرضا لولاگر
  • نگارنده : هیوا علیزاده

  • قصه این سفره :

اژدهای آتش صلح به خواب منشی اژدهاهادوستان آمد و از او و اژدهاهادوستان برای انجام یک ماموریت کمک خواست البته که سرنخ را هم در همان خواب به منشی داد !

ماموریت از این قرار بود که اژدها یک دوست جدید پیدا کرده است و دوستش از او خواسته است برای اینکه رفاقتش را به او نشان دهد لازم است او را به اژدهاهادوستان معرفی کند و از شگفتی هایش برای آن ها بگوید و یکی از شگفتی های که به این دوست مربوط می شود چیزی است به نام « تار » . برای همین لازم است اژدهاهادوستان سر سفره سی تار جمع شوند تا با مزه کردن جستجوگری و بازی و قصه و مشاهده و .. با این دوست آشنا شوند و اینچنین بود که سفره « سی تار » پهن شد.

  • خلاصه ماجراجویی های این سفره :

 منشی اژدهاهادوستان با دیدن اژدهاهادوستان برای شان از ماموریتی گفت که یکی از اژدها برای او فرستاده است :

یک روز یکی از اژدهاها در حال تمرین آتش پرانی و جرقه زدن در جنگل بوده که اتفاقی می افتد . « چه کار می کنی ! خانه ام را آتش زدی …. » اژدها دوربرش را نگاه می کند و دنبال صدا می گردد ولی کسی را نمی بیند تا اینکه « دنبال چه می کردی ! نوک دماغت را نگاه کن من بی خانمان شده را می بینی ! » اژدها به نوک دماغش توجه کرد ، توجه کردن همانا و جیغ اژدهاهایی همانا ! « چرا جیغ می زنی ! می خواهی شنوایی من را هم به باد بدهی ! وایسا نمی خواهم بخورمت که »

اژدها با ترس و لرز ایستاد و گفت : « تو چرا انقدر پا داری ؟ » و او گفت : « دارندگی و برازندگی ! » اژدها که هیچ از این جمله سر درنیاورد به لرزیدن ریزش ادامه داد و گفت : « تو کی هستی ؟ »

« همان که خانه اش را سوزاندی ! همان که برای ساختن خانه اش تار می تند … » و اژدها گفت : « یعنی تو .. » ، « بله یعنی من … » و ….

بعد از اینکه ماموریت به صورت یک داستان تعاملی که خود شرکت کننده ها با بیان نظرات شان در شکل گیری آن نقش داشتند ، در میان گذاشته شد . حال نوبت این بود که سرنخ ها را دنبال کنیم سرنخ هایی که ما را به یک « پنجره » رساند ، پنجره ای که قرار بود تارهایی که در اطراف مان می یابیم را از پشت آن به یکدیگر نشان بدهیم و اینچنین مسیر کوهپیمایی مان را در یک روند جستجوگرانه و سر شار از شوق کشف با پاهای کوچولوی اژدهاهادوستان پیمودیم و در مسیرمان به دیدار درخت و رود و سنگ و تارهای مختلفی از عنکبوت ها و … رفتیم تا اینکه کم کم به سفره رسیدیم سفره ای که در انتظار بود تا مزه هایی را که یافتیم روی آن قرار بدهیم و از کشف های مان بگوییم و آن هم برای مان مزه هایی آماده کرد بود .

  • مزه هایی که سر این سفره چشیده شد :
  • خیال‌پردازی و شرکت فعال در ساخت داستان
  • مشاهده‌گری شامل توجه در شنیدن ، دیدن ، لمس کردن از لمس باد تا لمس تار عنکبوت
  • پیاده روی و فعالیت بدنی درشت
  • کار با انگشتان و فعالیت های بدنی ریز
  • خلاقیت و حل مساله از ایده پردازی در داستان تا تلاش برای حل این مساله که چطور با کمک گرفتن از دست و پای خود از مسیرهای چالش برانگیز در مسیر کوهپیمایی عبور کرد
  • تجربه کشف
  • پرسشگری
  • آشنایی با عنکبوت
  • شاد بودن
  • برقراری ارتباط با همسالان و بزرگسالان در بیان نظرات
  • تجربه نواختن موسیقی خودساخته
  • آشنایی با میکروسکوپ
  • تماشای تار موهای مختلف زیر میکروسکوپ
  • دنبال کردن تار در رگبرگ های یک برگ زیر میکروسکوپ
  • ابراز علاقه‌مندی به کشف و جستجوگری

  • اژدهاهادوستان سر این سفره :
  • آدرین احمدی‌جو
  • رایان احمدی‌جو
  • آوین کفاشی
۰ نظر
هیوا علیزاده

سَرِ سفره‌ی سی قایق

دفتر اژدهاهادوستان برگزار کرد :

  • عنوان سفره : سی قایق
  • محل پهن شدن سفره : حوالی پارک جمشیدیه ، تهران
  • گروه سنی دعوت شده سر این سفره : کودکان،  ۵ تا ۶ سال
  • زمان برگزاری : ۲ شهریور ۱۴۰۲، پنجشنبه، از ساعت ۱۰ تا ۱۲
  • راهبری : منشی اژدهاهادوستان
  • همکاران نوجوان :   آوین عالم نژاد
  • همکاران بزرگسال :  علیرضا لولاگر
  • نگارنده : هیوا علیزاده

  • قصه این سفره :

ماموریت از این قرار بود که اژدهای آب دوست در جمع اژدهاهای آب نه‌دوست زندگی می کرد ! اژدهای آب دوست خیلی دلش می خواست دل به آب بزند ولی اژدهاهایی که با او زندگی می کردند چنین اجازه ای به او نمی دادند ! تا اینکه یک روز اتفاقی افتاد و اژدها کوچولو از چیزی نام « قایق » شنید و برای آشنایی بیشتر دست به دامن و شلوار و جوراب و کفش اژدهاهادوستان شد و اینچنین شد که سفره « سی قایق » پهن گردید.

  • خلاصه ماجراجویی های این سفره :

 منشی اژدهاهادوستان با دیدن اژدهاهادوستان برای شان از ماموریتی گفت که یکی از اژدهای کوچولوی آب دوست برای او فرستاده است :

یک روز اژدهای آب دوست که در جمع اژدهاهای آب نه دوست زندگی می کرد تصمیم گرفت برای حل مشکلش که به او اجازه نمی دادند تن به آب بزند ! تن به کتابخانه اژدهاهایی بزند و به دنبال سرنخی بگردد برای یافتن راهی تا اجازه دل به آب زدن را پیدا کند !

همینطور که داشت لابه لای قفسه های کتابخانه می گشت صدای چکه چکه کردن آب را شنید ! دنبال صدا گشت و به یک متاب خیلی بزرگ خیس رسید ! که روی آن نوشته شده بود « برای جلوگیری از غرق شدگی من را باز نکن ! » اژدهای آب دوست نمی توانست خود را کنترل کند و دلش می خواست کتاب را باز کند که یکدفعه یک آتش اژدهاهایی را کنار خودش احساس کرد و از جا پرید ! « اینجا چه کار می کنی کوچولو ! » این را یک اژدهای بزرگ با کلاه ناخدایی به او گفت ! اژدهای کوچولو هل شده بود و نمی دانست چه بگوید ! که اژدهای کلاه ناخدایی به او گفت : « اگر دلت آب نوردی می خواهد ! بدان که قایق لازم داری ! » اژدهای آب دوست گفت « قایق دیگر چیست !؟» ، « این سرنخ را بگیر و به منشی اژدهاها بده او و اژدهاهادوستان کمک ات می کنند تا بفهمی » و .

بعد از اینکه ماموریت به صورت یک داستان تعاملی که خود شرکت کننده ها با بیان نظرات شان در شکل گیری آن نقش داشتند ، و در بخش های مختلف از تصورات مان می گفتیم و در ذهن مان فضای داستان و خیال را می ساختیم ،. حال نوبت این بود که سرنخ ها را دنبال کنیم سرنخ هایی که ما را به یک « نگهدارنده » رساند ، نگهدارنده‌ای که بنابر دلایلی لازم بود از « رستم دستان » تحویلش بگیریم و رستم برای مان از سختی های این ماموریت گفت و اینکه لازم است با یکدیگر همکاری داشته باشیم تا قوی باشیم و از پس سختی ها بر بیاییم البته چیزهای دیگر هم گفت !

نگهدارنده کارش این بود که چیزهایی که در راه پیدا می کردیم و فکر می کردیم ممکن است بتوانیم با آن قایق بسازیم را برای مان نگهدارد تا در جای مناسب که در نقشه آمده بود بررسی کنیم چه چیزهایی از آن هایی که نگهداشته است روی آب می ماند و کدام به زیر آب می رود و …  اینچنین مسیر کوهپیمایی مان را در یک روند جستجوگرانه و سر شار از شوق کشف با پاهای کوچولوی اژدهاهادوستان پیمودیم و در مسیرمان به آشنایی با آب و رودخانه رسیدیم گام در رود گذاشتیم و همراه فراز و نشیب هایش راه پیمودیم به صدایش گوش دادیم و با لمس تر بودنش خنکای آب و حرکت را چشیدیم.  رفتیم تا اینکه کم کم به سفره رسیدیم سفره ای که در انتظار بود تا مزه هایی را که یافتیم روی آن قرار بدهیم و از کشف های مان بگوییم و البته آن هم برای مان مزه هایی آماده کرده بود .

  • مزه هایی که سر این سفره چشیده شد :
  • خیال‌پردازی و شرکت فعال در ساخت داستان
  • دیدار با مجسمه‌ای از رستم و گفتگو درباره شناخت مان از این شخصیت
  • مشاهده‌گری شامل توجه در شنیدن ، دیدن ، لمس کردن از لمس سنگ و چوب و برگ گرفته تا تر شدن در رودخانه و خنکای آب
  • پیاده روی و فعالیت بدنی درشت از کوهپیمایی گرفته تا رودخانه نوردی
  • کار با انگشتان و فعالیت های بدنی ریز از طریق کار با نگهدارنده گرفته تا ساختن قایق و تاباندن نخ
  • خلاقیت و حل مساله از ایده پردازی در داستان تا تلاش برای حل این مساله که چطور با کمک گرفتن از دست و پای خود از مسیرهای چالش برانگیز در مسیر کوهپیمایی عبور کرد و همچنین پرداختن به این مساله که چطور قایق خود را بسازیم
  • تجربه کشف
  • تجربه جمع آوری چوب و طبقه بندی آن برای ساخت قایق شان
  • پرسشگری درباره چیزهای مختلف که به نگهدارنده سپرده می شد تا پرسش درباره جریان آب
  • توجه به محیط اطراف مانند بلندی درختان و قطر آن ها شگفت زده شدن
  • شاد بودن
  • برقراری ارتباط با همسالان و بزرگسالان در بیان نظرات
  • تجربه نواختن موسیقی خودساخته
  • آشنایی با ساخت قایق با چوب
  • رهایی در ساخت خیال که منجر به اژدهاسواری شد بر روی تنه یک درخت
  • آوازخوانی دسته جمعی
  • ابراز علاقه‌مندی به کشف و جستجوگری

 

 

  • اژدهاهادوستان سر این سفره :
  • آدرین احمدی‌جو
  • رایان احمدی‌جو
  • الوند محسنی صدیق

 

۰ نظر
هیوا علیزاده