۶ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

ساخت قطره قطره قصه ها

یکی از روش های موردعلاقه و از نظر من کارآمد در فرآیند آموزش قصه گویی و قصه بافی با حضور خود مخاطبان است اینکه یک موضوع وارد فضا می شود و حول آن موضوع است که در تعامل با یکدیگر و خود موضوع قصه بافته می شود و در جریان این قصه بافی است که یادگیری اتفاق می افتد. 

در سال های اخیر تجربه های دلنشینی در این زمینه داشته ام چه در ارتباط با بزرگسال و چه در ارتباط با کودکان و چه هر دو باهم ! از برخی مستنداتی دارم و یکی از آن ها طرح درس با موضوع آب برای کلاس اول ابتدایی است که در مدرسه بادبادک اجرا شد که در ادامه یک گزاراش از آن اینجا به اشتراک می گذارم تا کمی در جریان حال و هوای آن قرار بگیریم . امیدوارم شما هم مثل من فریاد شوق کودکان را از درون این عکس ها بشنوید. 

 

 

اگر علاقه مند به مطالعه کامل این ماجرا هستید می توانید اینجا کلیک کنید و فایل پی دی اف آن را دانلود و مطالعه نمایید.

پی نوشت : مستندات برای برخی فعالیت های انجام شده در مدرسه بادبادک به صورت کتابچه تدوین شده و در کتابخانه مدرسه موجود است و همچنین روی وبلاگ « تجربه ها و خلق دانش » نیز مواردی قرار گرفته است که می توانید برای مطالعه بیشتر به آن جا نیز رجوع کنید.

۰ نظر
هیوا علیزاده

رویا را که باور داشته باشی یوزپلنگ به کلاست می آید !

بعضی عکس ها هستند که خیلی صدا دارند خیلی حرکت دارند و خیلی ماجرا ! این یکی از آن عکس ها برای من است . سال ۱۳۹۴ در کلاس پیش دبستانی مدرسه بادبادک . یکی از کارهای من فعالیت در زمینه ایجاد بسترهایی برای آموزش مربیان و همچنین طراحی محتوا است و اینجا در راستای یکی از ماجراهایی است که در نتیجه قصه گویی به آن رسیدیم ! قصه ای که ما را به خیلی جاها بر و خیلی چیزها را پیش ما آورد از جمله جناب یوزپلنگ عزیز . 

راستی می دانستید یوزپلنگ ما دوستی به نام زنبور عسل دارد ؟! اگر باور ندارید به انگشتان ما در این عکس با دقت نگاه کنید صدای ویز زنبورها را خواهید شنید . 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

پرواز خیال با بال هایی از قصه و داستان

اینجا از آن جاهایی است که سوار بر بال های قصه و داستان به آن رسیدیم . یک جایی در سال ۱۳۹۶ و از آن سال تا به امروز من با قصه ها و داستان ها و کتاب ها و کودکان پروازها داشته ام که جای همگی شما در دیدن مناظر باشکوه و شگفت انگیز این پرواز خالی . 

این روزها با دوستان مهربانی گفتگو داشتم که قرار است در کنار هم آغازهایی داشته باشیم از جنس ساختن فضاهایی برای قصه گویی و کتاب خوانی آن هم از جنس پرواز کردنی و طی گفتگوهای مان قرار شد من یکسری از تجربه هایم را با این عزیزان به اشتراک بگذارم تا منظورم را درباره ایده ای که مورد نظرم است بیشتر شفاف کنم . در همین راستا این یکی از پست هایی است قرار می دهم تا در کنار دیگر  پست ها در شرح ایده مطرح شده کمک کند . 

در همین راستا یکی از مقاله هایی که مرتبط به فضای تصویر فوق است و در مجله رشد فردا به چاپ رسید را به اشتراک می گذارم .

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

برگزاری برنامه در موزه عروسک و اسباب بازی

یکی از دوره های که در سال ۱۴۰۱ طراحی و اجرای آن راهبری کردم دوره ای است که در آن شغل من « منشی اژدهاها» است . حالا اینکه چطور به این سمت رسیدم خودش قصه ای دارد که در ادامه اینجا قرار می دهم . 

این دوره در همکاری با موزه عروسک های ملل فعالیت خود را پیش برد . اینکه این ارتباطات از کجا شروع شد را کمی در پست اولین قرار ملاقات با اژدها گفته ام . البته قرار بود که این طراحی ها تدوام داشته باشد و پروژه حداقل یکساله پیش رود و همچنین وارد تکرار شود که متاسفانه به دلیل مسائلی که بین منشی اژدهاها و موزه عروسک ها پیش آمد قصه نتوانست مسیر رشد و تکامل خود را در آن روند طی کند البته که در همین بازه زمانی هم دستاوردهای فراوانی برای منشی اژدهاها داشت. 

از اجرای یکی از برنامه ها هم گزارشی را در پست اولین سلام به اژدها قرار داده ام که می توان با دیدن و خواندن و شنیدنش کمی در حال و هوای ماجرا قرار گرفت . 

این پست را می خواهم قرار بدهم برای نمایش پوستر های هر یک از برنامه های که به اجرا رفت تا همه شان در کنار هم باشند و در کنار هر پوستر نیز ماموریت منشی اژدهاها ، که قصه ای است که ساخته می شد تا با کودکان قبل از کارگاه در میان گذاشته شود را قرار می دهم. برای ساخت این قصه ها منشی اژدهاها لازم بود از دل و جون و زمان بگذارد تا ماموریت  آن چیزی شود که قرار است باشد. 

تعدادی از دوستانی  که بیشترین همراهی ها را در برگزاری این دوره به شکل های مختلف با منشی اژدهاها داشتند عبارتند از : علیرضا لولاگر، نازنین خلعتبری،آرش روحانی (نوجوان)، آوین عالم نژاد( نوجوان)، مسعود ناصری، علی گلشن،  و همه اژدهاهادوستان و خانواده های ایشان .

تلاش من این است که گزارشی از هر کدام از اجراهای برنامه در پست های مختلف قرار بدهم و این پست در راستای شروع این فرآیند است

اولین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : چطور من منشی اژدهاها شدم !

 

 

دومین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

 

سومین برنامه : ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن

 

 

 

چهارمین برنامه : اژدهای بیمار کجا می رود

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای بیمار کجا می رود ؟

 

 

پنجمین برنامه : اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش گل به کمک شما نیاز دارد (۱)

نکته : دلیل این شماره (۱) این است که بر اساس ماجراهایی که منشی اژدهاها از آتش گل شنیده بود قرار بود این عنوان خودش سری برنامه شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه وارد شماره های بعد برای اجرا نشد.

 

 

ششمین برنامه : تکرار برنامه اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هفتمین برنامه : تکرار برنامه سرنخ از اژدها تحویل بگیر( با پوستر جدید)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هشتمین برنامه : دوربین من کجایی ؟

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  دوربین من کجایی ؟

 

 

نهمین برنامه : اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد ؟

 

 

طراحان پوستر ها : 

 برنامه های اول و دوم و چهارم و پنجم و هفتم و هشتم :  مسعود ناصری 

برنامه سوم : آزاده بیات 

برنامه نهم : نازنین خلعتبری 

 

تیم دفتر اژدهاها : 

هیوا علیزاده - نازنین خلعتبری - علیرضا لولاگر- آرش روحانی( نوجوان) - آوین عالم نژاد (نوجوان)

 

مشاوران برنامه ها : 

مدیران موزه عروسک ها : مسعود ناصری- علی گلشن 

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

سفرنامه هی‌وا به سیستان در بهمن ۱۳۹۹

 

 

این کلیپ اشاره ای دارد به تجربه سفر من یعنی هی وا علی زاده به استان سیستان بلوچستان بخش سیستان و مناطق زابل و هامون . این سفر هدفش اجرای کارگاه آموزشی برای آموزشگران آموزش بود. موضوع این کارگاه ها تلفیق بود و اجرای آن ها از ۴ بهمن در فضای اسکای روم با دعوت و پشتیبانی خیریه مهر هامون شروع شد. در این سفرنامه خواسته ام برخی از دیده ها و شنیده ها و احساساتم و همچنین خلاصه ای از کارگاه های حضوری را به ثبت برسانم . در این سفرنامه خواسته ام خاطره ای ثبت کنم که بیشتر و بیشتر یادم باشد راهی که در آن قدم بر می دارم راهی است بس طولانی و شگرف. یادم باشد در این راه بودن برای من چرا زیباست. یادم باشد تا وقتی خسته ام ، دلگیرم، سفرنامه ای هست که می توانم نورهایش را ورق بزنم . اینجا قرار می دهم تا هم هم لینکش را با شرکت کنندگان دوره و همکارانم به اشتراک بگذارم و هم با شما که نمی شناسمتان یک دریچه به اشتراک بگذارم. اگر برایم نوشتید از آنچه از این دریچه دیدید ، خوشحالم خواهید کرد .

 

 

پی نوشت : این روز ها یکی از تصمیماتم این است که مستندات برخی از تجربیاتم را روی وبلاگ با نظم بیشتری  منتشر کنم تا هم برای خودم راحت تر قابل ارجاع باشد و هم اینکه راحت تر بتوانم با دوستان در راستای گفتگوها و تعاملاتی که شکل می گیرد به اشتراک بگذارم . که البته با توجه به زمان هایم و چالش های اینترنت خودش قصه ای است ! به هر حال در این راستا تلاش خواهم کرد  

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

برف نو سلام آن هم در دی ماه ۱۴۰۱

 

 

 

صبح  زود بود که رفتم استخر تا حدودای بعدازظهر آنجا بودم بین آب و کتاب ! حالا چطوری اش بماند ! وقتی داشتم می آمدم بیرون از ته دل آرزو کردم که بباری که سخت دلتنگ ات هستم !

و تو بودی همانجا پشت شیشه ها و من به سویت دویدم تا گم شم در سپیدی ات و او من را برداشت و رفتیم و موسیقی ای به صدا در آمد که من از نشستن اش به تمامی بر آن لحظه زیستم اشک ریختم . 

بماند به یادگار از تو و من و او و این شهر در این ایام . 

 

برف نو! برف نو! سلام! سلام!
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام
راه شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخواری‌است می‌چکد در جام
اشکواری‌ست می‌کشد لبخند
ننگواری‌ست می‌تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ می‌زند رسام
مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام
تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می‌کند پیغام
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته‌ایم از کام
خامسوزیم الغرض بدرود
تو فرود آی برف تازه سلام!

۰ نظر
هیوا علیزاده