برای مطالعه هر یک از گزارش ها روی آن کلیک کنید :
بیش از بیست سفره تا بهمن ماه ۱۴۰۲ پهن شده است که گزارش تعدادی از آن ها اینجا قرار گرفته است.
برای دنبال کردن سرنخ هایی از این سفره ها ، می توانید اینستاگرام ردپا را نیز دنبال کنید : radepaaaa
برای مطالعه هر یک از گزارش ها روی آن کلیک کنید :
بیش از بیست سفره تا بهمن ماه ۱۴۰۲ پهن شده است که گزارش تعدادی از آن ها اینجا قرار گرفته است.
برای دنبال کردن سرنخ هایی از این سفره ها ، می توانید اینستاگرام ردپا را نیز دنبال کنید : radepaaaa
سفره ها :
« سفره » ، عنوان سری برنامه هایی است که به صورت تک جلسه ، از طرف دفتر اژدهاهادوستان برگزار می شود .
به این ترتیب که بنابر ماموریتی که به دفتر اژدهاهادوستان می رسد ، منشی دفتر هماهنگی های لازم برای پهن شدن این سفره را در یک محلی مانند کوه ، دشت ، بیابان، کوچه، موزه، خونه و … انجام می دهد .
سر سفره اژدهاهادوستان که حاضر شوی فرصت چشیدن مزه های مختلف را پیدا خواهی کرد. چه مزه هایی ؟
مزه هایی مانند :
کلی مزه دیگر که با توجه به ماموریت های دفتر سر سفره خلق می شوند. سر سفره هایی که دفتر اژدهاهادوستان پهن می کند کنار یکدیگر :
« خیالمیبافیم ، بازی می کنیم ، می آموزیم »
افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید :
فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر
در صورتی که علاقه مند هستید با حال و هوای سفره ها و فعالیت هایی که در آن ها اتفاق می افتد بیشتر آشنا شوید. کلیک کنید.
اژدهای آتش صلح به خواب منشی اژدهاهادوستان آمد و از او و اژدهاهادوستان برای انجام یک ماموریت کمک خواست البته که سرنخ را هم در همان خواب به منشی داد !
ماموریت از این قرار بود که اژدها یک دوست جدید پیدا کرده است و دوستش از او خواسته است برای اینکه رفاقتش را به او نشان دهد لازم است او را به اژدهاهادوستان معرفی کند و از شگفتی هایش برای آن ها بگوید و یکی از شگفتی های که به این دوست مربوط می شود چیزی است به نام « تار » . برای همین لازم است اژدهاهادوستان سر سفره سی تار جمع شوند تا با مزه کردن جستجوگری و بازی و قصه و مشاهده و .. با این دوست آشنا شوند و اینچنین بود که سفره « سی تار » پهن شد.
منشی اژدهاهادوستان با دیدن اژدهاهادوستان برای شان از ماموریتی گفت که یکی از اژدها برای او فرستاده است :
یک روز یکی از اژدهاها در حال تمرین آتش پرانی و جرقه زدن در جنگل بوده که اتفاقی می افتد . « چه کار می کنی ! خانه ام را آتش زدی …. » اژدها دوربرش را نگاه می کند و دنبال صدا می گردد ولی کسی را نمی بیند تا اینکه « دنبال چه می کردی ! نوک دماغت را نگاه کن من بی خانمان شده را می بینی ! » اژدها به نوک دماغش توجه کرد ، توجه کردن همانا و جیغ اژدهاهایی همانا ! « چرا جیغ می زنی ! می خواهی شنوایی من را هم به باد بدهی ! وایسا نمی خواهم بخورمت که »
اژدها با ترس و لرز ایستاد و گفت : « تو چرا انقدر پا داری ؟ » و او گفت : « دارندگی و برازندگی ! » اژدها که هیچ از این جمله سر درنیاورد به لرزیدن ریزش ادامه داد و گفت : « تو کی هستی ؟ »
« همان که خانه اش را سوزاندی ! همان که برای ساختن خانه اش تار می تند … » و اژدها گفت : « یعنی تو .. » ، « بله یعنی من … » و ….
بعد از اینکه ماموریت به صورت یک داستان تعاملی که خود شرکت کننده ها با بیان نظرات شان در شکل گیری آن نقش داشتند ، در میان گذاشته شد . حال نوبت این بود که سرنخ ها را دنبال کنیم سرنخ هایی که ما را به یک « پنجره » رساند ، پنجره ای که قرار بود تارهایی که در اطراف مان می یابیم را از پشت آن به یکدیگر نشان بدهیم و اینچنین مسیر کوهپیمایی مان را در یک روند جستجوگرانه و سر شار از شوق کشف با پاهای کوچولوی اژدهاهادوستان پیمودیم و در مسیرمان به دیدار درخت و رود و سنگ و تارهای مختلفی از عنکبوت ها و … رفتیم تا اینکه کم کم به سفره رسیدیم سفره ای که در انتظار بود تا مزه هایی را که یافتیم روی آن قرار بدهیم و از کشف های مان بگوییم و آن هم برای مان مزه هایی آماده کرد بود .
ماموریت از این قرار بود که اژدهای آب دوست در جمع اژدهاهای آب نهدوست زندگی می کرد ! اژدهای آب دوست خیلی دلش می خواست دل به آب بزند ولی اژدهاهایی که با او زندگی می کردند چنین اجازه ای به او نمی دادند ! تا اینکه یک روز اتفاقی افتاد و اژدها کوچولو از چیزی نام « قایق » شنید و برای آشنایی بیشتر دست به دامن و شلوار و جوراب و کفش اژدهاهادوستان شد و اینچنین شد که سفره « سی قایق » پهن گردید.
منشی اژدهاهادوستان با دیدن اژدهاهادوستان برای شان از ماموریتی گفت که یکی از اژدهای کوچولوی آب دوست برای او فرستاده است :
یک روز اژدهای آب دوست که در جمع اژدهاهای آب نه دوست زندگی می کرد تصمیم گرفت برای حل مشکلش که به او اجازه نمی دادند تن به آب بزند ! تن به کتابخانه اژدهاهایی بزند و به دنبال سرنخی بگردد برای یافتن راهی تا اجازه دل به آب زدن را پیدا کند !
همینطور که داشت لابه لای قفسه های کتابخانه می گشت صدای چکه چکه کردن آب را شنید ! دنبال صدا گشت و به یک متاب خیلی بزرگ خیس رسید ! که روی آن نوشته شده بود « برای جلوگیری از غرق شدگی من را باز نکن ! » اژدهای آب دوست نمی توانست خود را کنترل کند و دلش می خواست کتاب را باز کند که یکدفعه یک آتش اژدهاهایی را کنار خودش احساس کرد و از جا پرید ! « اینجا چه کار می کنی کوچولو ! » این را یک اژدهای بزرگ با کلاه ناخدایی به او گفت ! اژدهای کوچولو هل شده بود و نمی دانست چه بگوید ! که اژدهای کلاه ناخدایی به او گفت : « اگر دلت آب نوردی می خواهد ! بدان که قایق لازم داری ! » اژدهای آب دوست گفت « قایق دیگر چیست !؟» ، « این سرنخ را بگیر و به منشی اژدهاها بده او و اژدهاهادوستان کمک ات می کنند تا بفهمی » و ….
بعد از اینکه ماموریت به صورت یک داستان تعاملی که خود شرکت کننده ها با بیان نظرات شان در شکل گیری آن نقش داشتند ، و در بخش های مختلف از تصورات مان می گفتیم و در ذهن مان فضای داستان و خیال را می ساختیم ،. حال نوبت این بود که سرنخ ها را دنبال کنیم سرنخ هایی که ما را به یک « نگهدارنده » رساند ، نگهدارندهای که بنابر دلایلی لازم بود از « رستم دستان » تحویلش بگیریم و رستم برای مان از سختی های این ماموریت گفت و اینکه لازم است با یکدیگر همکاری داشته باشیم تا قوی باشیم و از پس سختی ها بر بیاییم البته چیزهای دیگر هم گفت !
نگهدارنده کارش این بود که چیزهایی که در راه پیدا می کردیم و فکر می کردیم ممکن است بتوانیم با آن قایق بسازیم را برای مان نگهدارد تا در جای مناسب که در نقشه آمده بود بررسی کنیم چه چیزهایی از آن هایی که نگهداشته است روی آب می ماند و کدام به زیر آب می رود و … اینچنین مسیر کوهپیمایی مان را در یک روند جستجوگرانه و سر شار از شوق کشف با پاهای کوچولوی اژدهاهادوستان پیمودیم و در مسیرمان به آشنایی با آب و رودخانه رسیدیم گام در رود گذاشتیم و همراه فراز و نشیب هایش راه پیمودیم به صدایش گوش دادیم و با لمس تر بودنش خنکای آب و حرکت را چشیدیم. رفتیم تا اینکه کم کم به سفره رسیدیم سفره ای که در انتظار بود تا مزه هایی را که یافتیم روی آن قرار بدهیم و از کشف های مان بگوییم و البته آن هم برای مان مزه هایی آماده کرده بود .
ماموریت از این قرار بود که اژدهای «آتش صلح» آمد به خواب منشی اژدهاهادوستان و از او خواست که برای فرستادن یک پیام به دوستانش به او کمک کند . روش فرستادن این پیام موضوع این سفره بود ! بنابر دلایل سری لازم بود که اژدها پیام خود را با تیر به دوستانش برساند ! البته نه هر تیری ، تیری که اژدهاهادوستان در پرتاب کردنش شرکت داشته باشند ! و همین شد که سفره « سی تیر » پهن گردید.
منشی اژدهاهادوستان قبل از اینکه دور سفره جمع شوند ، برگه ماموریت این سفره را به صورت یک سند صوتی برای اژدهاهادوستان ارسال کرده بود که در آن ماجرای خوابی را که با حضور اژدهای آتش صلح دیده بود برای اژدهاهادوستان بیان کرده بود که اینجا می توانید به آن گوش بدهید :
با جمع شدن سر سفره نوبت این بود که سرنخ ها را دنبال کنیم تا بتوانیم اژدها را در فرستادن تیر به دوستان مرموزش کمک کنیم و اولین مرحله برای آمادگی در این ماموریت این بود که هر کدام از دوست و دوستی هایش بگوید تا بعد بتوانیم به سراغ سرنخ هایی برویم که در نامه ها به ما داده می شد و در همان اول کار اولین سرنخ ! دارت به دست مان داد و از ما خواسته شد که قبل از ساخت و پرتاب تیر مورد نظر اژدها ابتدا دقت کردن در پرتاب دیگر تیرها را تجربه کنیم و آن هم در یک کار گروهی تلاش کنیم امتیاز خود را در نشانه گیری بالا ببریم ! و همینجاها بود که نامه دیگری به همراه یک سرنخ دیگر به دست مان رسید که از ما خواسته بود از تیرهای زندگی مان بگوییم و بطری را صدا دار کنیم ! بله ممکن است برای شما که این یادداشت را می خوانید کمی این ها پیچیده باشد ! و از خودتان بپرسید یعنی چی بطری را صدا دار کنیم ؟یعنی چی از تیرهای زندگی مان بگوییم ؟ به عنوان منشی اژدهاهادوستان بگویم که برای درک این سرنخ ها لازم است سر سفره ماموریت ها شخصا حاضر شوید دوست عزیز! بگذریم ! ماجرا به تمرین پرتاب کردن و حرف زدن از تیر تمام نشد ! بلکه از اینجا تقریبا شروع شد و سرنخی را بطری بعد از صدا دار شدن به دست ما داد که دست مان را در دست ادی جون که دوست و همکار منشی اژدهاهاست و البته یک ربات کوچولو از نوع فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه است ، گذاشت ! ادی عزیز هم یک رمز را در اختیارمان گذاشت که منجر به اجرای یک آهنگ و آواز دسته جمعی شد که در باب دوستی و دانستن قدر دوستی است تا وردی باشد برای اینکه تیر دوستی اژدها کار کند !
حالا که کم کم آماده شده بودیم برای پرتاب تیر برای اژدها ،از سرنخی که به دست مان رسید فهمیدیم خودمان لازم است دست به کار شویم و کمان و تیر را بسازیم ، آن هم یک تیر و کمان ویژه که برای ساخت کل آن فقط از یک برگ کاغذ باید استفاده می کردیم و پیام مان را در آن می نوشتیم و یا نقاشی می کردیم و بالاخره با استمرار و سعی و تلاش توانستیم تیر پیام را پرتاب کنیم و اینچنین ماموریت را به سرانجام رساندیم.
•
بازی و قصه است که جهان کودکان را می سازد و این ما آدم بزرگ ها هستیم که لازم است راه ورود به این جهان را بیابیم نه آنکه کودکان را زنجیر کنیم به دنیای بی رویا و قصه ای که اصرار داریم بگوییم جهان واقعی است !
از نظر من هیچ جهانِ بی رویا و قصه و بازی ای، نمی تواند جهان واقعی باشد.
و قصه و بازی راهی است برای پرورش رویا ، و ما بیش از هر چیز برای ساختِ این جهان واقعی ! به رویا نیازمندیم و کودکان استادان رویاپردازی هستند که می توانند دست ما را بگیرند برای ساختِ این جهان که بر رویا سوار است و در این مسیر یکی از امن ترین همبازی ها طبیعت است که در دل خود نور، باد، آب ، گرما و سرما و ... جای داده است ، هم بازی غنی تر از این عزیز یافت نمی شود، با دل و جان دریابیمش .
ابراز علاقهمندی به کشف و جستجوگری
•
« خیالمیبافیم ، بازی می کنیم ، می آموزیم »
افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید :
فرم اطلاعات شما برای پیوستن به کانال تلگرامی دفتر
جایگاه چیدن عکس و فیلم :
۹ شهریور ۱۴۰۲ - راه کلکچال
عکاس :
آوین عالم نژاد
•
تو هم اینجا صدای زندگی را می شنوی ؟
همان صدایی که همچون ریشههایی ما را به خاک بافته است .
همان صدایی که می گوید « گام بردار ، با وجود همه دردهایت، با وجود همه ترس هایت ، به نامِ نامی زندگی ، گام بردار ، تو ریشه در خاک داری.
ریشههایت را دریاب ، زندگی را دریاب،تَر شو از مایهحیات، جوانه بزن ، گام بر دار به نامِ زندگی »
همان صدایی که می گوید که تا کودکی هست تا جوانهای هست ، تا قطرهای آب هست، تا نور هست ، زندگی هست و تا زندگی هست ، ارزش این هست که با همه توان برایش زیستن را ساز کنی،
تا برای ساختن ،
گامی را بنوازی
•
------------------------------
جایگاه چیدن عکس :
سفره اژدهاها دوستان - سفره سی قایق - در دامن کلک چال - پنجشنبه ۲ شهریور
عکاس : نوجوان - آوین عالم نژاد
------------------------------
سپاسگزاری ویژه از : آوین عزیزم در این یک سال که کنار هم سر سفرهها حاضر می شویم ،لحظه به لحظه بالیدن هایت را می بینم که منعکس می شود در نور عکس های که می چینی، ازت سپاسگزارم همکار عزیز به خاطر همه دیدن هایت ، به خاطر همه شنیدن هایت ، به خاطر همه نوری که از انعکاس صحنه زیست مان بر سفره مان می تابانی
ازت ممنونم عکاس اعزامی از دفتر اژدهاها دوستان
منشی اژدهاها دوستان
هیوا
یکی از مولفههای تاثیر گذار در طراحی آموزشی از نظر من ، توجه به ایجاد بستری است، که بتوان در آن همکاری کردن را تجربه کرد ، همکاری کردن از نوعی که منجر به خلق پدیده های شود که در نبود همکاری امکان پذیر نباشد و از نظر من یکی از بسترهای غنی برای رسیدن به این محصول ، ایجاد فرصت هایی برای تجربه موسیقی به شکلهای مختلف می باشد.
صدایی که در این جمع شنیده می شود ، موسیقی همکاری است. به یقین وقتی یکی دست سازه اش را به صدا در نیاورد ، این صدا ساخته نمی شود و این ردپای این است که تو در این جمع مهمی، این صدا برای خلقش به همکاری تو نیاز دارد، به انگشت های کوچک تو ، به تلاش تو برای به حرکت در آوردن انگشت هایت ، به توجه ات به همراهی با جمع ، به درست کار کردن دست سازه ات ، به تاب آوری ات برای ساخت دست سازه ات و ...
منشی اژدهاهادوستان کیف می کند وقتی چنین ماموریت هایی نصیبش می شود تا با همکاری اژدهاها دوستان آن را سر سفره مزه مزه کنند .
•
جایگاه چیدن فیلم :
اولین دوره سی ماژ - اولین سفره - ۱۴۰۲۰۴۱۶
در ماموریت این بار دفتر اژدهاها دوستان با عنوان
« سی ویز»
بار دیگر سر سفره ماموریت جمع شدیم
ماموریت این بار مربوط میشد به ساخت اتاق برای میهمان های اژدها ! باورت بشود یا نه قرار بود ۲۲۲۲ تا میهمان برای اژدها برسد ! میهمان های که هر کدام در اتاق جدا می خوابند و ماموریت ما کمک به اژدها برای ساخت اتاق میهمان هایش بود .
در همین جریانات بود که با میهمان ها که زنبور عسل باشند کمی آشنا شدیم و با رمزی که « ادی جون » در اختیارمان گذاشت توانستیم اتاق برای شأن درست کنیم و لانه برای شأن ببافیم
و همه این ها تازه گوشه ای از ماجرای ما سر سفره بود ! در گوشه ای دیگر « ادی جون » را همه با یکدیگر به گردش بردیم
پی نوشت : « ادی جون » همکار یک ربات کوچولو با قابلیت های بزرگ است که همکار منشی اژدهاها می باشد.
•
خوراکی که سر این سفره از ماموریت دفتراژدهاها مزه مزه شد، عبارتند از :
طرح مسأله
حل مسأله
کارگروهی
مهارت های ارتباطی
دانش علوم
دانش ریاضیات
بازی
دوخت و دوز
قصه گویی
رباتیک
آشنایی با زنبور عسل
آشنایی با یک کتاب
که همه این ها در یک فضای پر از خنده و کشف و بدو بدو اتفاق افتاد
•
محل پهن شدن این سفره:
باغ ایرانی ده ونک
زمان پهن شدن سفره :
جمعه ۵ خرداد
۱۰ تا ۱۱:۳۰
دوستان سر سفره :
کودکان ۷ تا ۹ سال
•
در صورت تمایل برای اطلاع پیدا کردن از زمان و شرایط سفره های دفتر اژدهاهادوستان لطفا همینجا کلیک کنید.
جایگاه چیدن فیلم و عکس :
باغ ایرانی ده ونک - جمعه ۵ خرداد
فیلمبرداری با : آوین عالم نژاد - عکاس اعزامی دفتر اژدهاها دوستان
دعوت به یک ماموریت از طرف دفتر اژدهاهادوستان به مناسبت روز عشق ، به روایت تصویر !
و
سرانجام !
افراد در گروه های سنی مختلف می توانند میهمان این سفره ها باشند که برای اطلاع از زمان و شرایط سفره مانند گروه سنی و هزینه ها ، لازم است عضو کانال تلگرامی اختصاصی دفتر باشند و برای این کار هم نیاز است که ابتدا فرم مورد نیاز برای پیوستن به کانال را تکمیل کنند که برای این کار کافی است روی لینک زیر کلیک کنید :