۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

سی لولا در دوره سی‌ماژ

 


یکی از دوره های آموختنی که در حال طراحی و اجرای آن هستم ، دوره ای است به نام دوره « سی ماژ » اینکه سی ماژ چیست خودش رازی است در پس پرده !
که برای کشف کردن آن لازم است سر یکسری سفره که در این دوره پهن می شود حاضر شد .
سی ماژ یکی از جوانه های روییده در دفتر اژدهاها دوستان است اگر سوالت این است که دفتر اژدهاها دوستان کجاست !
باید بگویم جایی که من منشی اش هستم !
دفتری فرای مرزهای خاکی ، دفتری که در و پنجره ‌اش بر چارچوب رویا سوار است .
دفتر اژدهاها دوستان سفره هایی پهن می کند که اژدهاها دوستان سر آن سفره دعوت هستند !
چه سفره ای !
سفره سی آموختن .
سفره ای که وقتی سر آن حاضر شوی طعم و مزه هایی از جنس مشاهده‌گری، کارگروهی ، برقراری ارتباط ، حل مسأله ، خلق ، آموختن علوم ، ریاضیات ، هنر ، رباتیک و ... کلی مزه دیگر را در ظرف های که گل‌اش را از بازی و قصه ساخته اند خواهی چشید ، ظرف هایی پر از نقش و نگار که برای درک زیبایی شأن کافی است به خنده‌های از ته دل کودکان و ذوق کشف کردن های شأن دل بدهی.

اگر می خواهید سر این سفره حاضر شوید لازم است به کانال تلگرامی مخصوص شرکت کنندگان بپیوندید تا در جریان اطلاع رسانی برنامه ها قرار بگیرید و برای این کار نیاز است فرم مخصوص دفتر را تکمیل کنید و برای این کار همینجا کلیک نمایید. 


جایگاه چیدن عکس و فیلم :
سفره سی ماژ سی چهارم - آشیانه در کوچه لولاگر 
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
چیدن عکس و فیلم با :
نوجوانان عزیز
آرش روحانی - دریا محسنی
و
هانا خاتمی جوان دانشجوی همراه دفتر اژدهاهادوستان
 

۰ نظر
هیوا علیزاده

برای بغض این روزهایم

 

زنی هستم که روزهایی سخت از جای بر می خیزم با همه امیدم به زندگی  با همه باورم  به استمرار در راه تلاش برای آزادی ،  با این حال روزهایی هست که سخت بر می خیزم حتی سخت نفس می کشم بغض در گلویم لانه می کند و خیال رفتنی گویی ندارد . این روزها چشمه جوشان این بغض‌هایم را می شناسم ! چشمه ای از درد که در سرزمینم جاری است ، چشمه ای که می جوشد از غم حماقت های جاری در سرزمینی که  حقش نیست این همه درد کشیدن را چشیدن از رنج بردن فرزندانش در پس میله های آهنین !

با خودم به گفتگو می نشینم چه کنیم از این همه با هم نبودن های مان ! چه کنیم که هموطنی به جرم گام برداشتن در راه  آزادی، نه فقط آزادی خود که آزادی ما ، باید بچشد طعم رنج ندیدن آفتاب را ! طعم سلب آزادی از خویش را ! تناقض عجیبی است یک نفر برای ما به زندان می رود و ما برای او ، مایی نداریم ! در مسیر همین گفتگوهای با خویش به جایی نرسیده ، سر از آغوش دوستی درآوردم که بی هیچ قراری یکدیگر را در کنار هم یافتیم و این بار گفتگوهایم، صدا شد . به او گفتم از پس بغض‌هایم و او از عزیزش گفت که در پس میله ها روزگار می گذراند این روزها ، گفت هر وقت به ملاقاتش می رود و او می پرسد چه خبر چه می کنی ؟ به او می گویم کار می کنم با همه سختی ها تلاش می کنیم حواس مان به کودکان باشد به خنده های شان و زندانی با شنیدن زنده بودن مان در راه زیستن در راه زندگی لبخند زد نه فقط با لب هایش با چشم هایش .

و من ملاقاتی را سخت در آغوش کشیدم و موهای سپیدش را با همه وجود بوییدم ! و چشم هایم تر شد .

آری ، بیایید حداقل مایی باشیم که تلاش می کنیم برای زندگی و یادمان باشد کارمان از دیروز سخت تر است چرا که به جای همه آن ها که دست پای شان را بستند به جای همه آن ها که کشتند ، امروز لازم است ما بیشتر از دیروز تلاش کنیم برای زندگی ، بیایید مایی باشیم که سخت تلاش می کنیم بیایید مایی باشیم که هوای یکدیگر را داشته باشیم در این روزگار بی هوایی .

۰ نظر
هیوا علیزاده

دوره « مزرعه ما » برای بزرگسالان علاقه‌مند آموختن کودکان

 

 

برای ثبت نام لطفا کلیک کنید 

قرار است در این دوره با کمک گرفتن از داربست ایده « مزرعه ما » به این بپردازیم که چطور با کمک گرفتن از آثار ادبی کودک می توان به آموختن ریاضیات ، تاریخ و جعرافیا ، زبان فارسی و دیگر زبان ها ، هنر ، علوم تجربی ، هنر و مهارت های ارتباطی پل زد

اینکه یک اثر ادبی خوب خاک غنی است برای پرورش محصولات مختلف آموختنی

در این دوره در ابتدا با سه مرحله کاشت و داشت و برداشت سر مزرعه ما آشنا می شویم و سپس برای هر یک از این مراحل وقت می گذاریم اینکه چطور در مرحله کاشت به شناخت مخاطبان مان بپردازیم و چطور یک اثر ادبی کودک مناسب را برای مخاطب مان انتخاب کنیم و سپس چطور خاک سرزمین کلاس مان را برای یادگیری آماده کنیم . در همین مرحله کاشت به بارش فکری درباره نحوه پرداختن به یک اثر می پردازیم و از این طریق خاک یادگیری مان را تا حدودی شخم می زنیم و آماده بذرپاشی می شویم و در همین مرحله هست که یاد می گیریم که لازم است در یک یادگیری پایدار حواسمان به تنوعی از محصولات باشد به عبارتی دیگر اینکه چطور هم بذر ریاضیات در این زمین بپاشیم و هم بذر هنر و چطور در کنار همه این ها بذر مخهارت های ارتباطی را قرار بدهیم

بعد از مرحله کاشت سراغ مرحله داشت می رویم ، مرحله ای که قرار است بیاموزیم با چطور طراحی آموزشی ای می توانیم مراقب رشد محصولات مختلف در مزرعه باشیم ، اینکه چطور از درون یک قصه که در یک اثر ادبی وجود دارد ، قصه خودمان را بسازیم و داربستی بسازیم تا محصولات مان به رشد با کیفیت بیتشری برسند ! در همین مرجله هست که قرار است کنار یکدیگر بیاموزیم چطور چنین مزرعه آموختنی را آبیاری کنیم و چطور از محصولات مان در برابر آفت هایی همچون مسابقه و مقایسه کودکان مراقبت نماییم ، اینکه چطور ابزار های مزرعه مان که یکی از مهم ترین های شان  بازخورد دادن می باشد را تیز نگه داریم تا همیشه بتوانیم به موقع از آن استفاده کنیم

بعد از مرحله داشت به مرحله برداشت خواهیم رفت اینکه چطور به مشاهده محصولاتی بپردازیم که برای رشد آن ها تلاش کرده ایم . اینکه چطور جشن برداشت بگیریم برای این همه فراوانی که در مزرعه مان رشد کرده است .

و 

در همین مرحله هست که کمی پا فراتر از مزرعه ما می گذاریم و از سفره‌ای خواهیم گفت که برای تهیه  خوراک‌هایش از محصولات همین مزرعه ما استفاده می کنیم تا هر کدام مزه منحصر به فردی را بسازد.  

 

پی نوشت یک : برای آشنایی با اندیشه « مزرعه ما » کلیک کنید. 

 

پی نوشت دو : « گام » برآمده از سرواژه های « گسترش آموختن مستمر » است که در زمستان ۱۳۹۹ به دنیا آمد. 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپای کتابخوانی در گنجشک

 


یکی از کارهایی که گنجشک ها دور هم انجام می دهند
پرواز در باشگاه کتاب و فیلم گنجشک است
تعدادی از گنجشک ها بنابر علاقه شأن عضو باشگاه شده‌اند و دیشب کنار هم سومین دورهمی باشگاه حول همراهی با یک گوزن شاخدار ! از کتابی به عنوان «گوزن شاخدار فایده اش » چیست را، شکل دادیم .
البته در این پنج سال که گنجشک از تخم در آمده است ، پروازهای زیادی را با بال‌های کتاب های مختلف تجربه کردیم ، با این حال همیشه برای من تازگی دارد وقتی کتابی را که حتی ممکن است بیش از بیست بار خوانده باشم یا در کارگاه های مختلف برده باشم بازهم در یک جمع گنجشکی می خوانیم و درباره اش جیک جیک می کنیم .
جمعی که از یک طرف به دنیای آدم بزرگ ها وصل می شود و گفتگوهای آن حال و هوا و از یک طرف به دنیای نوجوانی و گفتگوهای خاص خودش .
و من لبریز می شوم از شوق این ارتباط‌ها را ساختن
از پرواز دادن افکار و دغدغه‌های مان در پناه شخصیت های ادبی یک اثر هنری 

دیشب درباره «فایده» داشتن بسیار جیک جیک کردیم و لایه‌های آن را کاویدیم ، سرنخ های جالبی دست مان را گرفت 


سپاسگزارم از گنجشک برای بودنش
تولدت مبارک عزیزدلـم


برای آشنایی بیشتر با گروه گنجشک می توانید همینجا کلیک کنید.

#ردپا
#ردپا_گنجشک
#گنجشک
#گامی_نرم_جویای_شادمانی_کودکانه
#جیک_جیک
#تولد_گنجشک
#برای_کودکی
#آموختن_زیباست
#نوجوان
#مادر_پدر
#مردم
#کتابخوانی
#کتاب
#گوزن_شاخدار_فایده_اش_چیه
#زن_زندگی_آزادی
#ایران
#امید 

۰ نظر
هیوا علیزاده

در جست جوی اژدهای عَلَم

 

 

تو هم به ملاقات شأن رفتی ؟ 

 

اژدهاها را می گویم ! 

 

ردپایی از ملاقات من با ایشان در سطور این فیلم پیداست ! 

جایگاه چیدن فیلم و عکس : 

تهران - عاشورای ۱۴۰۲

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپای آوای آرش

آرش و تیر و کمانش ، جلوی چشمانم غیب شد ، وقتی یکدفعه دستان تو را روی شانه‌هایم حس کردم! 

گویی امن‌ترین لحظه جهان بود، آن لحظه که زیست‌اش را به من هدیه دادی 

با بچه‌های شبه خانواده آوا رفته بودیم اردو ، موزه سعدآباد ، یکی از جاهایی که بازدید کردیم کاخ ملت بود که روبه رویش مجسمه آرش ایستاده است ! 

وقتی از کاخ خارج شدیم یکی از بچه ها پرسید « این رضاشاه که کمان دستشِ؟ » 

گفتم :« نه ..» هنوز فرصت حرف زدن پیدا نکرده بودم که یکی دیگر از بچه ها گفت « نه بابا! این پسرش» گفتم :« نه ، این مجسمه آرش » ، چند نفر همصدا به هم نگاه کردند و پرسیدند « آرش کی بود » یکی از بچه های بزرگتر گفت :« آها ! تو کتاب فارس مان خواندیم ! » ، گفتم :« می خواهید قصه آرش برای تان تعریف کنم » ، یک بله بلــند به هوا رفت و رفتیم نشستیم روی راه پله هایی در باغ که هم لقمه بخوریم و هم قصه بگویم ، بماند که فکر کنم پنج بار قصه را از وسطاش برگشتم از  اول شروع کردم چون هر دفعه بچه های جدید به مان می پیوستند ! 

چقدر دلم می خواست آرش ، نگاه شأن ببیند وقتی داشتند با چنان شور و دقتی گوش می دادند . بعد از قصه یکی از بچه ها گفت : « کتاب آرش برای کتابخانه میاری ؟» قند توی دلم آب شد گفتم :« حتما » ، گفت :« می خواهم از ته دل کتابش بغل کنم » 

برای اینکه اشک توی چشمام نبیند ! از جام بلند شدم گفتم :« دوست دارید دوباره یکسری بریم پیش مجسمه آرش » و این بار ، دویدیم تا آرش . 

من می خواهم کتاب « آرش » از مرجان فولادوند را برای بچه ها به کتابخانه‌ی آوا ببرم ، اگر شما از این کتاب دارید که می توانید هدیه بدهید و یا اینکه دیگر کتاب‌هایی از « آرش کمانگیر» لطفا اینجا به من خبر بدهید  تا هماهنگ شویم .

نکته : تعدادی از کتابی که خواسته بودم توسط یک دوست عزیز تهیه شد. 

 

جایگاه چیدن عکس : 

کاخ موزه سعد آباد - ۷ مرداد ۱۴۰۲ 

چیدن عکس با : تو کوچولو که با ذوق گفتی «وایسید من عکس بگیرم از شماها و آرش» 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ایده ای به نام « مزرعه ما »

تجربه شخم زدن خاک برای پرورندان محصولات یک مزرعه

حدود پنج سالی هست که بر مبنای تجربه ها و مشاهداتی که در مسیر آموختن برای کودکان داشته‌ام دست به خلق داربست هایی برای اندیشیدن زده ام ، اندیشیدن درباره این پرسش ها که چه چیزهایی را به چه شکلی و اساسا به چه دلایلی مناسب است در راه کودکی آموخت .

,    قرار شد سر زمین به من کمک کند و ازش خواستم برگ های چغندر را برداشت کند و او رفت با یک صندلی آمد ! 

یکی از کشف هایم در این راه که داستان خود این کشف فرآیندی است که در حال نوشتن آن هستم تا بتوانم خود را با خود و با دیگران به اشتراک بگذارم ، داستانی طولانی است که هر زمان منتشر شد شما را از آن بی خبر نخواهم گذاشت.

سرنخی که می توانم از پس پرده « مزرعه ما » بدهم این شعر از دیوان شمس مولاناست : 

 

 در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک   به جز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم 

 

تا آن موقع که بیشتر از داستان این کشف بگویم کمی از خود  این کشف بگویم و آن اینکه زمستان ۱۳۹۸ بود ، قبل از شیوع کرونا ،  به این رسیدم که سرنخ آن چیز را که می خواهیم بیاموزیم خوب است سر سفره‌ای بجوییم که از آن خوراک بر‌می‌داریم .  چرا ! چون ما از همان چیزی ساخته می شویم که می خوریم و آن چیز هم که می آموزیم گویی شبیه همین خوراک است ، خوراکی که قرار است جزئی از ما شود .

با همین محصولات که از سر مزرعه مان برداشت می کردیم کلی آشپزی تجربه کردیم

همینجا بود که یک اصطلاح برای من به دنیا آمد و آن اینکه چطور« آموختن را سر سفره ببریم » و شروع کردم به کندوکاو آنچه سر سفره می خوریم ! گویی با دنبال کردن این سرنخ که چه چیزی سر سفره می خوریم می توانم بیابم چه چیزی را سر سفره آموختن خود بگذاریم !

 از دنبال کردن این سرنخ به این رسیدم که آن چیزی که ما می خوریم در یک ارتباط اکولوژیک مرتبط می شود با اینکه ما چه چیزهایی را پرورش می دهیم ، چه چیزهایی را و به چه شکلی سر زمین پرورش می دهیم ، اینکه مثلا اگر ریحان می خوریم چطور آن را پرورش می دهیم ما چه درکی از پرورش آن داریم چه برسد به اینکه حالا مثلا محصول پخت شده ای مانند آش یا کباب بخوریم ! در نتیجه به این رسیدم که برای درک بهتر این پرورش لازم است خود اقدام به پرورش خوراکی ها کنم و در دنبال کردن این سرنخ بود که به مفاهیمی همچون « خاک » ، « آب » ، « باد» « آتش » « یاریگری » و رسیدم ! چرا که برای پرورش یک محصول لازم بود خاک را شخم بزنم و این شخم زدن از دست من تنها بر نمی آمد ، لازم بود برای پاشیدن بذرها بدانم چه زمانی گرمایش مناسب است لازم بود حواسم به شرایط آب و هوا باشد لازم بود آب را به سر زمین بیاورم ! لازم بود یاری داشته باشم تا ذوقم را از بالیدن جوانه گل بادمجان و یا اشک هایم را از پژمردن ساقه های کدو در میان بگذارم ! یاری لازم داشتم تا بگویم قصه گنجشک های سر زمین را قصه کرم های خاکی را قصه پروانه ای که بر شانه ام نشست و

سالاد شیرازی از محصولات به دست آمده از سر مزرعه ما

و در دنبال کردن همین سرنخ ها بود در مسیر همین زیرو رو کردن خاک بود که به گنجی رسیدم ! گنج اسطوره ها ، گنج قصه ها و روایت ها ! ساعت های زیادی کنار زمین زراعتی امان می نشستم به خاک ، به حرکت باد ، به صدای پرنده ها ، به حضور پروانه ها ، به مورچه ها ، به تغییرات یک جوانه خیره می شدم گاهی با چشمانی باز و گاهی با چشمانی بسته ! ساعت ها با یاران آن روزگارم که سرزمین من را یاری می رساندند گفتگوها می کردیم ضمن چیدن علف ها از لابه لای شوید ها و جعفری ها از کشف در اسطوره ها می گفتم از ضرورت توجه به نان در سفره ! ماه ها بدین منوال گذشت و ما از محصولات مزرعه مان سفره های رنگین ساختیم از انواع سالاد و سوپ و آش و و در همین حین من محصول می چیدم برای سفره‌ای از جنس آموختن و می نشاندم در یادداشت هایم !

 

تا اینکه زمستان ۱۳۹۹ از من دعوت شد در یک پروژه آموزشی که مرتبط بود با آموزش تلفیقی معلمان ابتدایی در منطقه ای در سیستان و بلوچستان وارد کار شوم و من که حتی تا آن موقع به سیستان سفر نکرده بودم مهم ترین سوال برایم این بود که از کدام نقطه آموختن را با این دوستان شروع کنم !( - اگر می خواهید گوشه هایی از آنچه در آن پروژه تجربه شد را ببینید کلیک کنید - )  از آن جایی که طبق اصولی که یافته بودم مشاهده گری و شنیدن بسیار می تواند راهگشا باشد شروع کردم به ارتباط گرفتن با مخاطبان از طریق پرسشنامه هایی که در تیم آموزش تهیه می کردیم و از طریق پاسخ ها متوجه شدم که موجودیتی که مخاطب کلاس من با آن ارتباط دلی دارد مفهوم مزرعه است ! بسیاری از معلمان کار دوم شان این بود که سر مزرعه کار می کردند از پرورش گیاهان گرفته تا پرورش دامی همچون بز یا شتر ! به عبارت معلم سیستانی با معلم تهران فرق های زیادی داشت خاک دلش گونه دیگری را پرورانده بود ! مزرعه برای او جایی بود که به پرورش محصولاتش می پرداخت جایی که معنای پرورش را در او شکل داده بود جایی که سبز بودنش برایش مفهوم زیبایی بود او با همه وجودش مفهوم بی آبی را می دانست چرا که مرگ محصولاتش را مرگ سبزی را دیده بود !

آش دوغ از محصولات مزرعه

 بنابراین من مفهوم « مزرعه » را به عنوان یک چارچوب آموزشی ساختم و هر یک از موضوعات آموزشی را به عنوان محصولی در آن تعریف کردم و کلاس ما به این ترتیب پیش می رفت که ما هر بار چه چیزهایی می خواهیم در مزرعه مان بکاریم و چطور از آن مراقبت می کنیم و اینکه چه چیزهایی از آن برداشت می نماییم .

آن موقع که نسبت به تاریخ نگارش این متن می شود حدود ۳ سال پیش از الان ( الان مرداد ۱۴۰۲ است ) هر یک از حروف مزرعه را معادل یک موضوع آموزشی قرار دادم که برای مخاطبی که با مدرسه سر و کار دارد شناخته شده است به این ترتیب که حرف « م » از « مهارت های ارتباطی » ، حرف « ز» از « زبان و ادبیات » ، حرف « ر » از « ریاضیات » ، حرف « ع » از « علوم تجربی و انسانی » و حرف « ه » از هنر ، گرفته شده است .

سر مزرعه که باشی فرصت تماشای خیلی چیزها پیش می آید ! همچون تماشای خسوف ۵ تیر ۱۳۹۹

در نتیجه فعالیت های تلفیقی که طراحی می کردم را سر مزرعه به تحلیل می نشستیم و بررسی می کردیم که آن فعالیت مثلا فعالیت ساخت و اجرای موسیقی یا طراحی و اجرای نمایش و یا یک آشپزی چه آموزش های را برای کودک به همراه خود دارد .

سر مزرعه ما که باشی فرصت تجربه خیلی چیزها محیاست ! همچون تجربه آشپزی خورشیدی با محصولاتی که برداشت می کنی

در پس این ۳ سال که از آن روزها گذشته است و من همچنان به نوعی خویش فرما مشغول ادامه روی پرسش های اساسی خویش در زمینه آموختن هستم ، مفهوم « مزرعه » در اندیشه من رشد یافته است و یکی از نمودهای این رشد یافتگی شکل گیری « مزرعه ما » است که در انتخاب حروف آن تغییراتی صورت گرفته است به این صورت که حرف « م » از « مطالعات اجتماعی شامل تاریخ و جغرافیا  » ، حرف « ز» از « زبان های مختلف و ادبیات » ، حرف « ر » از « ریاضیات » ، حرف « ع » از « علوم تجربی و انسانی » و حرف « ه » از هنر  و « ما » از « مهارت های ارتباطی » است .

حضور من سر مزرعه ما و رسیدگی به آن با وجود همه سختی ها و کلی نمی دانم هایش ، بسیار فراوانی برای من داشته است به عنوان مثال شخصیت منشی اژدهاهادوستان و همچنین سفره هایی که دفتر اژدهاهادوستان برای آموختن پهن می کند خود همه محصول همین « مزرعه ما » می باشد.

 

در مسیر مشاهده‌گری و کندکاو در مزرعه یکی از چیزهایی که در این سال ها کشف کرده ام این است که

« خاکِ ادبیات کودک » خاکی غنی برای « مزرعه ما » است چرا که تنوعی از محصولات از مشاهده‌گری و پرسشگری گرفته تا موضوعاتی که عناوین آموزشی در کتاب های درسی است را می توان در خاک این مزرعه پرورش داد .

به عنوان مثال با پرداختن به یک داستان یک کتاب مانند« آبی کوچولو و زرد کوچولو » می توان به آموختن مفاهیم مربوط به اعداد ، اندازه گیری، جمع و تفریق و .. از ریاضیات پرداخت و یا به آموختن واژه هایی که مربوط به احساسات مختلف می شود و یا نحوه بیان آن و  از آموزش فارسی و زبان  یا مهارت های ارتباطی پرداخت و یا اینکه به خلق آثار هنری با نگاه ترکیب رنگ ها وصداها و  ساخت داستان هایی در ادامه داستان موجود پرداخت که به نوعی پرداختن به هنر است و ردپای علوم را در این کتاب با مفهوم رنگ ها و ترکیب آن ها ، نحوه جابه جایی ها ، حل مساله و دنبال کرد . که نحوه به این پرداختن ها خود چیزی است آموختنی که بزرگسالانی که در ارتباط با کودک هستند می توانند آن را بیاموزند و من امیدوارم بتوانم در همکاری با گروه های مختلف فرصت این آموختن را برای خود و دیگران در تعاملی سازنده ایجاد کنیم چرا که لازم است به نقش خود سر مزرعه ما آگاه باشیم تا نحوه پرداختن مان به یک محصول تا جای ممکن به محصول دیگر آسیب نرساند و یا اینکه اساسا بدانیم دست به پرورش چه محصولاتی، در چه زمانی در ارتباط با کودک مان بپردازیم و از نظر من همین این ها آموختنی است ، آموختنی که مزه‌اش تنها در دیگ صبوری درمی آید !  

البته ایده « مزرعه ما » که اینجا مطرح شد لایه های مختلفی دارد که همانطور که گفتم در حال نگارش آن هستم و امیدوارم بتوانم به زودی به عنوان کتابی از محصولات این مزرعه با شما دوستان  به اشتراک بگذارم.

به شنیدن آواز یک مزرعه دعوت هستید : 

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

گنجشک در آشیانه

از نظر من تا وقتی در این دنیا حتی اگر یک کودک باشد و یک برگ سبز ، کافی است که من با همه توان برای زندگی تلاش کنم ، 

می دانید چرا ؟ 

چون برق چشم های تان ، کهکشان روی زمین است برای من .

می دانید چرا ؟ 

چون ، خنده های تان ، موسیقی زندگی است برای من . 

می دانید چرا ؟ 

چون دلم می خواهد در راه تلاش برای افق های روشن گام بردارم ، افقی که از آن شماست ، حتی اگر من نباشم .

می دانید چرا ؟ 

چون من شما را خیلی دوست دارم 

گنجشک : « گامی نرم جویای شادمانی کودکی » و هر جیک « جان یافتن کودکی » است. 

گنجشک در مرداد سال ۱۳۹۷ به دنیا آمد و تا به امروز با پروازهای کوچکش «ردپا» می گذارد در دل زمانه‌اش

---------------------------------------------

جایگاه چیدن عکس : 

آشیانه گنجشک - ۱۸ تیر ۱۴۰۲

چیدن عکس با علیرضا 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده