اواسط آبان ۱۴۰۲ بود که یکی از آقا معلم هایی که از مخاطبان یکی از دوره هایی بود که در سال ۱۳۹۸ در برگزاری آن شرکت داشتم ، با من تماس گرفت . تماسی از زابل از استان سیستان و بلوچستان و از این گفت که به سمتی در آموزش و پرورش منطقه شان رسیده و احساس می کند می تواند کمک بیشتری به دیگر معلمان و کودکان و مدارس منطقه شان داشته باشد. حرف هایش چنان رایحه ای از شور زندگی و تلاش داشت که هیچ جایی جز آنجا که او از ان می گفت نمی توانستم باشم ، اینکه از یک مساله می خواست کاری را آغاز کند برایم بسیار دلنشین بود و دلم خواست همراهمش باشم . بنابراین قرار های گفتگوی بیشتری گذاشتیم و در این گفتگوها بود که گفت می خواهد کمک کند بچه ها در یک مدرسه که وضعیت نامناسبی از لحاظ امکانات آموزشی دارند ، کلاس های شان  را رنگ کنند بماند که این انتخاب خودش برای من بسیار نکته ها داشت چرا که در سال های گذشته من و ایشان در این زمینه گفتگوهایی داشتیم و آقا معلم برای کلاس خودش کاری در این زمینه کرده بود که برایش تجربه دلنشینی بود و گویی می خواست آن شیرینی را اشاعه بدهد ! 

برای همین به بررسی مساله و نیازمندی هایش پرداختیم و نتیجه این شد که بخشی از بودجه رنگ را کمک کنم که تهیه شود که من هم دست به اقدام زدم و از گنجشک ها کمک گرفتم بماند بعد دوستان دیگری که با گنجشک آشنا شدند و از این کمک رسانی اطلاع پیدا کردند ، آن ها این کمک را به گنجشک برگرداندند ! 

نتیجه این شد که در یک روستا آدم بزرگ ها و بچه ها دور هم جمع شدند و با رنگ آمیزی دیوارهای مدرسه شان قصه ای ساختند ، قصه ای که حال من را رنگی رنگی و خوش رنگ کرد. 

ردپایی از قصه ای که ساختند را می توانید در نماهنگ بالا که توسط همکاران مدرسه تهیه شده است تماشا کنید.