۹ مطلب با موضوع «کتابخانه :: معرفی :: معرفی کتاب کودک» ثبت شده است

پنجره های یک خانه به نام کتابخانه

نوشته شده در : ۲۱ فروردین ۱۴۰۳

دارم در یک دوره کتابداری شرکت می کنم در خانه کتابدار ، بله یک فکرها و ایده هایی دارم که دلم می خواهد بیشتر در این مقوله مطالعه کنم و از دوستان خانه کتابدار کودک و نوجوان کمک گرفتم و این شد که چند ساعت قرار است کلاس خصوصی بروم نزد یک خانم معلم که شنیدن می داند به نام الهام اسماعیلی که کلی کنارش به من خوش گذشت، ایشان از کتابداران خانه کتابدار هستند که حدود ده سال است در این کتابخانه فعالیت می کنند.

در یک فضای خودمانی و سرشار از تعامل و فرصت پرسشگری و گفتگو در فضای کتابخانه، کلاس مان را پیش بردیم .

یک جایی از صحبت ها ، همانطور که الهام در ضمن گفتگو، مسئولانه حواسش به دفترچه یادداشت‌اش هم بود که نکته ای را جا نگذارد! گفت : در کتابداری یک کتابخانه یکی از چیزهای مهم هدف از آن کتابخانه است ! اینکه قرار است یک کتابخانه چه هدفی را دنبال کند . پرسش قشنگ قابل گفتگویی بود به خصوص که به طور عملی مشغول کار و راه اندازی چند تا کتابخانه هستم یکی کتابخانه بچه های آوا که اگر کلیک کنید وارد کانال تلگرامش می شوید

و یکی هم چند تا کتابخانه کلاسی در یک روستا به همراهی یک آقا معلم در سیستان و بلوچستان که به زودی ازش ردپاهایی خواهم گذاشت

و البته تجربه هایی در سال های قبل از راه اندازی کتابخانه به مدلی که آن موقع دوست داشتم هم در کارنامه کتابخانه سازی دارم ! که ردپایی از یک از آن ها را می توانید در مقاله « دوستی به نامِ کتابخانه ما » ، کلیک و مطالعه کنید.

یک جایی از گفتگوها به الهام از نگاهم به کتابخانه گفتم و وقتی گفتم گویی برای خودم هم دلنشین تر شد و دلم خواست اینجا بنویسم و آن اینکه برای من گویی کتابخانه خانه ای است که مامنی است برای کتاب ها ، محیط زیستی برای کتاب ها ، محیطی که اقتضای خودش را دارد ، خانه ای که معاشرت ها در آن ، حال و هوایش، گویی به این خانه می آید . خانه ای که در و پنجره های اسرار آمیزی دارد ، در و پنجره های این خانه کتاب ها هستند !

                       

بله گویی هر کتابی را که باز می کنی و به خصوص وقتی با طمانینه این گشایش را نظاره می کنی ، ارتباطی ساخته می شود بین تو در این طرف پنجره و در ، با فضای آن طرف !

کتاب این قابلیت را دارد که جهان زیست من را کش بدهد ، به جهانی فراتر از دیوارهای اطرافش ، گویی فرصت دمیدن نسیمی را می دهد یا خرگوشی که یواشکی از لای در بیاید تو ! یا اژدهایی که اگر سرت را بالا ببری می بینی اش ! اجازه می دهد اشک هایت را فرابخوانی ، قهقه هایت را بشنوی ! جهانت کش می آید به وسعت بسیاری از چیزهایی که ندیده ای و حتی قرار نیست ببینی ! به کهکشان به اتم به ماشین زمان و …

چنین خانه ای با چنین در و پنجره های هیجان انگیزی از نظر من حقیقتا جای تماشایی می تواند باشد . پس دلم می خواهد تمرین کنم و یادبگیرم چطور چنین خانه ای می توان برای کتاب ها ساخت . چطور و چه تعاملاتی در این خانه قرار است جاری باشد ؟

 برای چشیدن دنیایی که در پس خیلی از این پنجره ها ، این درها ، این کتاب ها هست ! لازم است هم آوا شد و برای به این هم آوایی رسیدن گاهی لازم است مقدمه چینی کرد، مشاهده گری داشت ،  شاید با بازی شاید با قصه شاید با موسیقی شاید با نمایش شاید با یک گردش ، شاید با بوییدن یک گل ، شاید با خواندن یک نامه و شاید … و در همین ساخت ارتباط است که اتفاق شگرفی می افتد ، قصه ای دیگری ساخته می شود که در فرآیند این ساختن ها جاری است ! برای من این ها شبیه الگوی زنده در قصه های هزار و یک شب است اینکه از درون یک قصه، قصه دیگری زاده می شود و تنها این زاده شدن است و گویی این پویایی در خلق است که بقا را حیات می بخشد ردپاهایی از این تجربه را می توانید هم در کانال تلگرام کتابخانه بچه های آوا و هم در مقاله بالا که معرفی شد ! دنبال کنید. 

الهام من را برد و اتاق قصه خانه کتابدار را نشانم داد ، قبلا هم به این اتاق رفته بودم ، این بار کنار خانم معلمی که لبخندهای شیرین داشت و برق نگاهی که از شنیدن هایش می گفت ، اتاق حال و هوای دیگری داشت و من هم کمی آرام نشستم ! او از تجربه های اتاق قصه گفت از بچه هایی که دراز می کشند تا قصه شان را بشنوند ، از دار قالی کوچک کنج اتاق، از عروسک های اهدایی و از اینکه دنبال قصه گو هستند برای کتابخانه شان ! در لابه لای همین گفتگوها بود که از نقش قصه گویی در پرورش خیال گفتم . چرا که از نظر من خیال پردازی یکی از واقعی ترین ویژگی های انسانی است ، واقعیتی که احتیاج دارد باور داشته باشیم اش و برای رشد دادنش تلاش کنیم. به نظر من اگر دل مان می خواهد خیال های کودکان مان گسترش یابد و تا بزرگسالی بقا یابد منظورم ویژگی خیال پردازی است نه لزوما خود یک خیال ! لازم است کودکان مان و بزرگسالان مان در معرض شنیدن قصه و بازی قرار بگیرند .چرا که این ها همچون بال هایی هستند که پرواز کردن را در جهان خیال امکان پذیر می سازند ، چرا که برای ساخت خیال مان لازم است مهارت خیال پردازی را در خود رشد بدهیم و از نظر من این دو بسیار قدرتمند هستند بماند که تازگی ها به این فکر می کنم که گویی بازی ، قصه ای است که بنابر قواعدی انتخاب می کنیم که در آن زیست کنیم ! یعنی گویی چیزی جدا از هم نیستند و خود این دو چیزی هستند از جنس تفریح ! یعنی گویی آن چیزی که برای تغذیه انسان بودن مان برای ساخت خیال های مان لازم است به آن توجه داشته باشیم خود تفریح است !

برای همین برای من کتابخانه جایی است برای تفریح کردن ، جایی برای فرح و خوشی ، چون قرار است جایی باشد که بال های خیال مان گسترده شود و اینطوری است که برای من کتابخانه محدود نمی شود به محلی برای  نگهداری کتاب به عنوان اشیایی متشکل از کاغذ و تصویر ! کتاب ها را از خانه شان باید برد بیرون که نفس بکشند کنار جوی ، زیر آفتاب در معبر باد ! و همان جاست که تازه سرچشمه کتاب ها رخ می نمایند  طبیعت ،  تعامل ، ارتباط ! و قصه هایی نو شکل می گیرند و ...

و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند 

سهراب سپهری

از اینکه حضور در این چند ساعت کلاس کتابداری با رویکرد گفتگو که الهام عزیز فرصت شاخته شدنش را فراهم کرد . باعث شده که امشب شکل و شمایلی از رویای حال و هوای کتابخانه هایی که می خواهم برای زیست شان تلاش کنم در من شکل گرفته است در این حد که توانستم این واژه ها را کنار هم جمع بیاورم، احساس خرسندی از حضور در این کلاس دارم. برم ببینم هفته بعد چه خیال هایی را می توانم آبیاری کنم.

 

این هم یک سوغاتی از کلاس امروز :

 

 

پی نوشت یک : برخورد الهام با پرسش هایم را دوست داشتم می رفت کتاب می آورد تا درباره شان حرف بزنیم ، سوالاتم را یادداشت می کرد که برای شان کاری کند ، کلی کتاب آخر کلاس روی میزمان بود که دانه دانه به جمع مان اضافه شد ، کتاب هایی را با هم ورق زدیم و کیف کردیم .

پی نوشت دو : الهام توضیحاتی درباره نحوه انتخاب کتاب و وجین کردن کتاب های کتابخانه و ارزیابی و .. معرفی چند کتاب درباره کتابداری برایم گفت که اینجا ردپایی از آن را اینجا خواهم گذاشت

 

پی نوشت سه : اگر علاقه مند هستید که یک دوره کتابداری بروید پیشنهاد می کنم اگر امکانش را دارید به خانه کتابدار سر بزنید به خصوص که فرصت کار عملی به شکل کارآموزی هم برای شما فراهم می شود و یادمان باشد :

  • پرسش های تان را در توشه تان بگذارید و با آن ها بروید
  • فرصت مشاهده گری در گوشه کنار کتابخانه را از دست ندهید
  • اجازه بدهید خانم معلم حرف بزند چرا که گفتنی های زیادی دارد که توی شاید هیچ یادداشت و کتابی پیداش نکنید

پی نوشت چهار : ردپاهایی تصویری بیشتری از این تجربه را هم می توان از روی صفحه اینستاگرام @rade.paaaa  دنبال کرد.

۰ نظر
هیوا علیزاده

به آموختنی نیاز داریم که پرواز را به ریشه ها پیوند زند

 

در آخرین ماه یک سال هستیم و قرار است به زودی سالی نو شود ! هر سال ، سال نو می شود ، چه ما باشیم چه ما نباشیم و یک شبی یک جای زندگی ام زیر بارون در  میدان ولیعصر تهران ، فهمیدم  همین کمک می کند که تشخیص دهم که امروز می خواهم چه باشم برای روزهایی که نباشم ! برای روزهایی که زندگی قرار است ادامه بیابد بدون من بدون تو ! 

و از نظر من همین می تواند فلسفه آموزش و پرورش یک جامعه را آبیاری کند ، آموزش و پرورشی که قرار است یار کودکی باشد که طبیعتش رشد است ، آموزش و پرورشی که قرار است در روزهای سرد و تاریک ، چراغ را روشن نگه دارد تا کودکی راه خود را بیابد نه آنکه دست او را بگیرد و به زور ببرد در آن راهی که خود می خواهد ! 

آموزش و پرورشی که قرار است بستر رشد کودکی را با به اشتراک گذاشتن ریشه های یک فرهنگ ، غنی سازد ، آموزش و پرورشی که قرار است به کودکی بگوید تو زیبایی و من مسئول درک این زیبایی هستم تا تو راهت را بیابی . آموزش و پرورشی که قرار است برای کودکی فرصت ارتباط و همیاری را بسازد تا او بارها و بارها به بازکشف خویش برسد و خلق کند آن چیزی را که در هیچ جزو درسی وجود ندارد ! 

آموزش و پرورشی که قرار است به کودکی بگوید تو حق داری بپرسی ، حق داری پرسش هایت را پرواز بدهی، حق داری بدانی که من پاسخ بسیاری از آن ها را نمی دانم . 

این ها مسئولیت آموزش و پرورش رسمی ما است ! همان نوع آموزش و پرورشی که ما نداریم !

در این سال ها در جستجوی یافتن راهی برای مراقبت از احوال کودکی در مسیر آموزش و پروش ، یکی از سرنخ هایی که به دست آورده‌ام، مدلی است تحت عنوان  « 4CS » که تا آنجا که من فهمیده ام در یک فرآیند بازاندیشی درباره آنچه مناسب آموختن در قرن بیست و یک است تدوین شده است . 

« 4CS » به چهار «‌ C » اشاره دارد :

                  

 

اگر کنجکاو هستید که درباره هر یک از این سی ها بدانید می توانید وارد سایتی تحت عنوان « مبارزه برای کودکان » شوید کافی است همینجا کلیک کنید

این را بگویم که چند سالی است که یکی از پارامترهایی که در طراحی تجربه های یادگیری استفاده می کنم همین مدل « 4CS » است که بازخوردهایی که دریافت کرده ام در تداوم استفاده از این مدل برای من تاثیر گذار بوده است . 

در راستای ترویج این مدل یک انیمیشن ساخته شده است که اصلا چند سال پیش من از طریق کشف این انیمیشن بود که با این مدل آشنا شدم و بعد درباره اش بیشتر مطالعه کردم

 

.

 

و اخیرا متوجه شدم که سازنده این انیمیشن ، نویسنده یکی از کتاب هایی است که خیلی دوست دارم ، کتاب « نقطه » :

 

این کتاب را با گنجشک ها در روزگار کرونا به صورت مشارکتی خواندیم که اگر دلتان می خواهد آن خوانش را ببینید و بشنوید کلیک کنید. 

برای آشنایی بیشتر با پیتر اینجا کلیک کنید

دنبال کردن این سرنخ ها من را به سایتی رساند که به صورت تخصصی انیمیشن هایی را برای ترویج چنین مدل یادگیری هایی تهیه و منتشر می کند تحت عنوان  « Flable Vision » . که البته حدس می زنم با فیلترشکن بتوانید بازش کنید. 

در این سایت یکی از بسترهایی که برای ساخت تجربه های یادگیری با رویکرد مدل « 4CS » در نظر گرفته شده است ، استفاده از داستان و قصه است که البته بسته های یادگیری اش را به فروش می رساند ! 

برای من کشف این سرنخ ها که به عنوان یک گنجشک که منشی دفتر اژدهاهادوستان است و سال هاست تلاشش یافتن راهی برای پیوند زدن ریشه ها بر بال های کودکی است و قصه و داستان را مامنی برای این ماجرا می داند ، بسیار دلنشین است. 

پیدا کردن راه پیوند زدن ریشه ها به بال هایی برای پرواز، راهی است سرشار از جستجوگری و خیال پردازی و ساختن و بافتن ، راهی که همفکری و همکاری نیاز دارد ، راهی سخت که با همه سختی هایش من از اینکه در آن گام بر میدارم خوشحالم و شما را به چشیدن منظره های این راه دعوت می کنم . 

۰ نظر
هیوا علیزاده

جامعه ای نوجوان


قبل از خواندن  ادامه یادداشت لطفا به زیبایی این واژه با طمانینه بیاندیشیم واژه « نوجوان » 

از نظر من جامعه ما در حال گذر از دوره نوجوانی است ، منظورم این است که اگر کل یک جامعه را بسان فردی در حال رشد ببینیم ، جامعه گویی در مرحله ای است که جنس پرسش ها ، جنس به پا خاستن ها ، جنس هیجانات ، غم ها و خوشحالی هایش چیزی بالغانه تر از کودکی و چیزی نابالغ تر از بزرگسالی است. این برداشت از جامعه مدتی است بیش از حدود یکسال در من شکل گرفته است که در شکل گیری اش شرایط جامعه و شناختم به واسطه حرفه ام در ارتباط با کودک و نوجوان تاثیر گذار است ، به عبارتی من بر اساس زیسته خودم به چنین برداشتی رسیده ام که با درست و نادرستش در حال حاضر کاری ندارم ، موضوعم در میان گذاشتن این برداشت است که کمک می کند آینه ای باشد در برابر اندیشه هایم و همچنین فرصت رشد بر اثر گره خوردنش با دیگر اندیشه ها را فراهم کند .
آن چیز که جدیدا به این تعبیر در من اضافه شده است این است که این نوجوان  معلولیتی دارد که شاید در درجه اول لازم است به پذیرش این معلولیت برسد تا بتواند خود را پیدا کند وگرنه مدام باید در راه تاریکی گام بردارد برای کسی غیر خودش بودن و این از نظر من از خود معلولیت غم انگیز تر است .
بماند که در این راه یک مسأله مهم کشف همین چیزی است که معلول است !
درباره این نظر حرف هایی هست که به مرور به اشتراک خواهم گذاشت ، از جمله اینکه خواندن این کتاب را پیشنهاد می دهم چه به نوجوان چه به بزرگسال، خودم هم گام هایی برداشته ام برای بلندخوانی و گفتگو درباره اش در فضایی پادکست گونه ، که ردپای اش را اینجا خواهم گذاشت.


جایگاه چیدن عکس :
از کتابخانه هی‌وا- کتاب جنگی که نجاتم داد
 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپایی از دشمن در دشمن


چه کسی « دشمن » است ؟
« جنگ » چیست ؟
« جنگ » را چه کسانی راه می اندازند ؟
دلیل جنگیدن چیست ؟
و
این وسط، پس « انسان » کیست ؟

نمی دانم تا حالا به این دقت کرده‌اید که کلمه « جنگ » را که برعکس بخوانی می شود « گنج » ،و این رابطه دو طرفه است ! یعنی اگر « گنج » را برعکس بخوانی می شود « جنگ » .
این دو چنان در هم تنیده شده اند که وقتی در برابر آینه قرارشان بدهی ، یکی تصویر دیگری است !
برای من که یکی از بازی هایم ، بازی با واژه هاست و دل سپردن به معماهایشان و غوطه ور شدن در نمی دانم های یک واژه !
یکی از چیزهایی که در مواجهه با این کلمه برای خود ساخته ام این است که گویی جنگ بر سر گنجی است و اگر جنگ را وارونه کنیم به نوعی از آن گذر کنیم به چیزی می رسیم که خودِ «گنج»  است و از طرفی تا وقتی گنجی هست ، جنگی نیز هست !
آیا راهِ رهایی از جنگ ، در رها شدن از گنج هاست ؟
آیا می توان دل کند از گنج ها ؟
آیا می توان گنج ها را تقسیم کرد ؟
اساسا گنج چیست ؟
اگر وجود گنج پایدار است ، چطور می توان مسالمت آمیز با موجودیت « جنگ » زیست ؟
آیا بدون، جنگ ، بدونِ دشمن، آرمان صلح معنا دارد ؟
آیا ما صلح را در ارتباط با دشمن ،  می‌جوییم ؟
چون با دوست که در صلح هستیم ! پس گویی مسأله به صلح رسیدن با دشمن است !
دوست کیست ؟
و
سوال این است :
« انسان دقیقا دنبال چیست ! » صلح یا جنگ !

شما را به ملاقات با کتاب « دشمن » اثر « دیوید کالی » دعوت می کنم .
مهم نیست در چه سن و سالی باشید ، اگر تا الان به ملاقاتش نرفته اید، سری به او بزنید ، سرنخ هایی دارد برای شناخت « دشمن » .


جایگاه چیدن عکس :
کتابخانه هی‌وا
 

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپای کتابخوانی در گنجشک

 


یکی از کارهایی که گنجشک ها دور هم انجام می دهند
پرواز در باشگاه کتاب و فیلم گنجشک است
تعدادی از گنجشک ها بنابر علاقه شأن عضو باشگاه شده‌اند و دیشب کنار هم سومین دورهمی باشگاه حول همراهی با یک گوزن شاخدار ! از کتابی به عنوان «گوزن شاخدار فایده اش » چیست را، شکل دادیم .
البته در این پنج سال که گنجشک از تخم در آمده است ، پروازهای زیادی را با بال‌های کتاب های مختلف تجربه کردیم ، با این حال همیشه برای من تازگی دارد وقتی کتابی را که حتی ممکن است بیش از بیست بار خوانده باشم یا در کارگاه های مختلف برده باشم بازهم در یک جمع گنجشکی می خوانیم و درباره اش جیک جیک می کنیم .
جمعی که از یک طرف به دنیای آدم بزرگ ها وصل می شود و گفتگوهای آن حال و هوا و از یک طرف به دنیای نوجوانی و گفتگوهای خاص خودش .
و من لبریز می شوم از شوق این ارتباط‌ها را ساختن
از پرواز دادن افکار و دغدغه‌های مان در پناه شخصیت های ادبی یک اثر هنری 

دیشب درباره «فایده» داشتن بسیار جیک جیک کردیم و لایه‌های آن را کاویدیم ، سرنخ های جالبی دست مان را گرفت 


سپاسگزارم از گنجشک برای بودنش
تولدت مبارک عزیزدلـم


برای آشنایی بیشتر با گروه گنجشک می توانید همینجا کلیک کنید.

#ردپا
#ردپا_گنجشک
#گنجشک
#گامی_نرم_جویای_شادمانی_کودکانه
#جیک_جیک
#تولد_گنجشک
#برای_کودکی
#آموختن_زیباست
#نوجوان
#مادر_پدر
#مردم
#کتابخوانی
#کتاب
#گوزن_شاخدار_فایده_اش_چیه
#زن_زندگی_آزادی
#ایران
#امید 

۰ نظر
هیوا علیزاده

چیزی بگو !

 

کتاب چیزی بگو

 

این کتاب از آن کتاب هایی است که هربار که می خوانمش از بودنش از صمیم قلب خوشحال می شوم!

دعوت به چیزی گفتن !

چه دعوت زیبایی است !

بلندخوانی این کتاب از آن کارهایی است که به دلم نشست . اینکه با کمک این کتاب پیام یک دعوت را به هر آن کسی که تو را می شنود ، می بیند و یا می خواند برساند.

باور دارم که ایجاد فرصت برای «چیزی گفتن» می تواند از پله های رسیدن به ارتباطاتی باشد که در آن گفتن و شنیدن را تمرین کرد. از نظر من رسیدن به ارتباطاتی صلح آمیز از راهی است که در آن گفت و شنود به رشد برسد و بالندگی این رشد است که می تواند انسان را به آرمان صلح نزدیک تر سازد .

برای همین انتخابم این است که در مسیر این رشد گام بردارم هر چند این قدم ها کوچک باشند. هر چند نابلدی هایم زیاد باشند . خود گام برداشتن در این راه است که برایم لذت بخش است ،  البته از شما چه پنهان ،«نتیجه » برای من در همین فرآیند بودن و شدن معنا می یابد.

 

دوست عزیز ، بلندخوانی کتاب را در ادامه قرار می دهم که در صورت تمایل ببینید و بشنوید و خوشحال میشم که اگر نظری داشتید اینجا با من در میان بگذارید.

 

مدت زمان: 5 دقیقه 31 ثانیه

 

 

نام کتاب : چیزی بگو

 

نویسنده : پیتر اچ رینولدز

 

ناشر : پرتقال

 

مترجم : رضی هیرمندی

 

بلندخوانی این کتاب را تقدیم می کنم به همه انسان هایی که برای چیزی گفتن همه کودکان احترام قائل هستند .

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

نوبت نقشه کشیدن است

 

بعضی وقت ها بلندخوانی می کنم  و شما را به شنیدن این یکی دعوت می کنم .

 

این یکی از کتاب های مورد علاقه من است که اگر تا الان با آن رفیق نشده اید پیشنهاد می کنم هر چه سریعتر آستین بالا بزنید. در این بلندخوانی چندتا از گنجشک های کوچولو گروه گنجشک : الوند ، رها، البرز من را همراهی کردند که صمیمانه از ایشان و مادرهایشان خاله رضوان و خاله مهناز سپاسگزارم.

از نظر من این کتاب از آن کتاب هایی است که می گوید اگر دست های مان را به کودکان بسپاریم راه صلح را راحت تر خواهیم یافت.

 

 



مدت زمان: 3 دقیقه 39 ثانیه

 

برای دریافتش با کیفیت بهتر می توانید سری به کانال آپارت من بزنید ، برای این کار اینجا را کلیک کنید.

 

و همچنین برای آشنایی با گروه گنجشک و گنجشک ها دعوت می کنم سری به وبلاگ گروه گنجشک که لینک آن در بخش پیوندهاسمت چپ پایین آمده است بزنید.

 

 

کتاب هیس ما یک نقشه داریم

 

عنوان کتاب : هیس ما یک نقشه داریم

 

نویسنده کتاب : کریس هوتون

 

مترجم : مینا پور شعبانی

 

انتشارات : پرنده آبی ( انتشارات علمی فرهنگی )

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

وقتی دو خط موازی قلب شان برای هم می تپد

دو سال پیش بود در کلاس های شورای کتاب کودک با این داستان یعنی « دو خط موازی » آشنا شدم . همان موقع هم سوژه داستان دلم را برد . تا اینکه چند شب پیش به خاطر جریانات کلاس نوشتن رفتم روی اینترنت دنبالش گشتم و خلاصه ای از آن را یافتم و برای دوستان گروه نوشتن خواندم که حالا اینجا هم به اشتراک می گذارم.

به نظر من این داستان سفر قابل تاملی را به نمایش می گذارد . و دلم می خواهد همینجا به آن دو خط بگویم اگر پیش من آمده بودند که فیزیک خوانده ام می گفتم : « بله ممکن است ، کافی است دو پرتور نور باشید که بر یک عدسی می تابد ، تازه آن موقع خواهید دید که به هم رسیدن شما چه نوری ، چه آتشی خلق کند . » از صمیم قلب خوشحالم که نقاش آن ها را دید و ....

 

نام کتاب : دو خط موازی

 

نویسنده : نرگس آبیار

 

انتشارات : نشر پژوهه

 

چاپ اول : ۱۳۸۲

 

 


دریافت

 

امیدوارم از شنیدن اش لذت ببرید.

 

پی نوشت : با کلیک کردن روی کلمه « دریافت » می توانید فایل را دانلود کنید.

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

جا برای همه هست اگر ...

این روز های یکی از کارهای جدی ام خواندن کتاب های کودکان است . مدتی است که به این رسیده ام که بسیاری چیزهایی که دلم می خواهد از جایی یا کسی به زبانی ساده بشنوم تا دلم آرا گیرد را می توانم در ادبیات کودکان بیابم .

می خواهم یکی از کتاب هایی را که خیلی دوست دارم اینجا با شما به اشتراک بگذارم . امیدوارم شما هم از آشنایی با ایشان خوشحال شوید.

 

نام کتاب : ارنست گوزنی که برای کتاب بزرگ بود

 

نام نویسنده : کترین رینر

 

مترجم : مسعود ملک یاری

 

انتشارات : نشر پرتقال

 

 

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 13 ثانیه

 

چند وقت پیش این کتاب را بلندخوانی کرده ام ، تقدیم شما دوستان عزیز ، باشد که یادمان باشد برای همه جا هست اگر ....
 
پی نوشت : با کلیک کردن روی کلمه « دریافت » می توانید فایل را دانلود کنید.

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده