۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گنجشک» ثبت شده است

پرواز گنجشکی در گلاب دره

 

از رگبار و حسابی خیس شدن های مان ردپایی در این تصاویر نیست چون باران آنقدر شدید بود که امکان عکاسی نداشتم ! 

 ولی بعید می دانم از خاطره های ما که زیر آن رگبار دور هم جمع شدیم و خندیدیم و نوبتی در یک لیوان مشترک ! چای نوشیدیم ، پاک شود چنین ردپایی از باران از آسمان از با هم ساختن های مان ! 

 

گنجشک : 

گامی نرم جویای شادمانی کودکی

در راهِ با کودکی برای کودکی

اگر درباره گروه گنجشک و فعالیت هایش ، پرسشی داشتید ، خوشحال میشویم که در میان بگذارید 

 

جایگاه چیدن عکس : 

۲۰ مهر ۱۴۰۲ - گلاب دره - تهران 

عکس از : علی‌رضا-

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپای چراغی که دست توست

 


سیستم آموزش و پرورش رسمی با من کاری کرده است که یکی از وحشت های من زمان به مدرسه رفتنِ کودکان است !
سخت می ترسم !
سخت می ترسم از اینکه چه بر سر فرزندان مان می آید وقتی به قیمت ادعای آموزش حروف و اعداد و طبقه‌بندی زنده و غیرزنده !  ، آسمان را ، کوه را ، حق بازی کردن را ، حق شاد بودن را ، حق جست و خیز کردن ، حق به خاک آغشته شدن ، حق تر شدن در گل و لای ، حق حس درد از زمین خوردن ، حق نوازش نسیم ، بوسه آفتاب ، آغوش کوه از آن ها گرفته می شود.
چه بر سر فرزندان مان می آید وقتی آن ها را راهی مدرسه قفسی  می کنیم !
مدرسه ای که قرار نیست قفس باشد ، قرار نیست کارش کور کردن نگاه کنجکاو کودکان مان باشد ، قرار نیست از آن بترسیم !
قرار نیست بال خیال کودکان مان را بچیند !
قرار نیست گذرگاه کودکی به بزرگسالی باشد !
قرار است امن باشد برای گنج های مان که کودکان هستند !
قرار است ارج نهد کودکی را !
قرار است محلی برای به اشتراک گذاشتن میراث یک سرزمین یک جهان باشد تا بیابیم زیبایی زندگی را !
قرار است جایی باشد تا شکوفا شویم از خویشتن خویش !


این روزها کم نیستند مادر و پدر های نگرانی که از من می پرسند چه کنیم ، بچه مان را مدرسه بگذاریم یا نگذاریم ؟
کدام مدرسه بگذاریم ؟ و ....
با هم به گفتگو می نشینیم چه بسا ساعت ها ، و در تمام مدت غمی وجود من را فرا گرفته است ! که چطور !
چطور ممکن است کودکی را شناخت ، مزه کرد و بعد چنین سیستم آموزش و پرورش رسمی بد سلیقه و بی مزه ‌و ناکارآمدی برای ساخت فرصت های « رشد » عَلَم کرد !
چطور می توان گنجینه ای همچون « کودکی » را چنین مصرانه در یک جامعه نادیده گرفت !
چطور می توان در سرزمینی به وسعت ایران و با چنین تنوعی از زیست از فرهنگ ، کودکان را مجبور کرد که یکجور آن هم یک جور ناجور بزرگ شوند !
آری من می‌ترسم از فرستادن کودکان مان به مدرسه !
نمی دانم امروز چه کنیم ، آن چیز که می دانم این است که با هم به گفتگو بنشینیم از ترس های مان از آرزوهای مان برای کودکان مان .
آن چیز که می دانم این است که بدانیم حق ما نیست که بپذیریم کودکان مان آموزشی بی‌هویت و مخالف با جان کودکی را تجربه کنند.
آن چیز که می دانم این است که حق ما نیست ، آموزش را پشت ویترین به نمایش بگذارند و با قیمت گزاف بفروشند، به ما که نگران فرزندان مان هستیم
آن چیز که می دانم این است که باید بدانیم لازم است کاری کنیم ، دست در دست یکدیگر، همدلانه تا راهی بیابیم .
آن چیز که می دانم این است که یافتن این راه و راهپیمودنش سخت است ، سختْ سخت است ! لازم است از کودکی بیاموزیم که چطور مصرانه و بازیگوشانه ، سرخوشانه خود را از سراشیبی بالا می برد حتی اگر بارها و بارها زمین خوردن را تجربه کند .
بسیار چیزهاست که در این راه نمی دانم ، آن چیز که می دانم این است که بدون دانستن کودکی بدون مهر ورزیدن به جان کودکی ، نمی توان برای بالیدن کودکی گام برداشت .
بیایید دل بدهیم به کودک درون مان ، بیابیمش ، چراغ را به دست او بدهیم ، بگذاریم راهنمای مان باشد در این راه پر فراز و نشیبِ تاریکِ سرد ، او می داند چطور ما را به زمین خوردن به ایستادن خو دهد ، یادمان باشد ما ایستادن را از همان ابتدا با زمین خوردن های مان فرا گرفتیم .
ما راه های مان را با نمی دانستن های مان روشن کردیم .
بیایید قدر این پرسش را که « نمی دانم فرزندم را به مدرسه بسپارم یا نه ؟! »
بدانیم ! با همه ترس هایش !
دل دادن به این پرسش نور می دهد به راه ما که نمی دانیم ! با همه ترس هایش !
انتخاب مان در برابر این پرسش هر چیز که باشد ، خود موجودیت این پرسش از نظر من باارزش است 
با همه ترس هایش !

پی نوشت : شخصا نظرم درباره مدرسه فرستادن یا نفرستادن کودک با توجه به شرایط جامعه و مدارس این است که پاسخ واحدی برایش وجود ندارد و بسیار به شرایط زیست کودک و نیازمندی هایش ، به نوع نگاه خانواده و اولویت هایش بستگی دارد.


جایگاه چیدن فیلم :
سفر گنجشک ها به قشم - بهمن ۱۴۰۱

۰ نظر
هیوا علیزاده

ردپای کتابخوانی در گنجشک

 


یکی از کارهایی که گنجشک ها دور هم انجام می دهند
پرواز در باشگاه کتاب و فیلم گنجشک است
تعدادی از گنجشک ها بنابر علاقه شأن عضو باشگاه شده‌اند و دیشب کنار هم سومین دورهمی باشگاه حول همراهی با یک گوزن شاخدار ! از کتابی به عنوان «گوزن شاخدار فایده اش » چیست را، شکل دادیم .
البته در این پنج سال که گنجشک از تخم در آمده است ، پروازهای زیادی را با بال‌های کتاب های مختلف تجربه کردیم ، با این حال همیشه برای من تازگی دارد وقتی کتابی را که حتی ممکن است بیش از بیست بار خوانده باشم یا در کارگاه های مختلف برده باشم بازهم در یک جمع گنجشکی می خوانیم و درباره اش جیک جیک می کنیم .
جمعی که از یک طرف به دنیای آدم بزرگ ها وصل می شود و گفتگوهای آن حال و هوا و از یک طرف به دنیای نوجوانی و گفتگوهای خاص خودش .
و من لبریز می شوم از شوق این ارتباط‌ها را ساختن
از پرواز دادن افکار و دغدغه‌های مان در پناه شخصیت های ادبی یک اثر هنری 

دیشب درباره «فایده» داشتن بسیار جیک جیک کردیم و لایه‌های آن را کاویدیم ، سرنخ های جالبی دست مان را گرفت 


سپاسگزارم از گنجشک برای بودنش
تولدت مبارک عزیزدلـم


برای آشنایی بیشتر با گروه گنجشک می توانید همینجا کلیک کنید.

#ردپا
#ردپا_گنجشک
#گنجشک
#گامی_نرم_جویای_شادمانی_کودکانه
#جیک_جیک
#تولد_گنجشک
#برای_کودکی
#آموختن_زیباست
#نوجوان
#مادر_پدر
#مردم
#کتابخوانی
#کتاب
#گوزن_شاخدار_فایده_اش_چیه
#زن_زندگی_آزادی
#ایران
#امید 

۰ نظر
هیوا علیزاده

گنجشک در آشیانه

از نظر من تا وقتی در این دنیا حتی اگر یک کودک باشد و یک برگ سبز ، کافی است که من با همه توان برای زندگی تلاش کنم ، 

می دانید چرا ؟ 

چون برق چشم های تان ، کهکشان روی زمین است برای من .

می دانید چرا ؟ 

چون ، خنده های تان ، موسیقی زندگی است برای من . 

می دانید چرا ؟ 

چون دلم می خواهد در راه تلاش برای افق های روشن گام بردارم ، افقی که از آن شماست ، حتی اگر من نباشم .

می دانید چرا ؟ 

چون من شما را خیلی دوست دارم 

گنجشک : « گامی نرم جویای شادمانی کودکی » و هر جیک « جان یافتن کودکی » است. 

گنجشک در مرداد سال ۱۳۹۷ به دنیا آمد و تا به امروز با پروازهای کوچکش «ردپا» می گذارد در دل زمانه‌اش

---------------------------------------------

جایگاه چیدن عکس : 

آشیانه گنجشک - ۱۸ تیر ۱۴۰۲

چیدن عکس با علیرضا 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

آیا معلم هستم ؟

وقتی دیروز جلوی این آینه ایستاده بودم که چند روز پیش در یک حرکت غافلگیرانه از طرف تعدادی از مامان های گنجشک به عنوان هدیه روز معلم به من رسید و قلبم را یکجور قشنگی لرزاند ، وقتی  داشتم انعکاس نور را برانداز می کردم و خودم را می دیدم و نمی دیدم ! از خودم پرسیدم برای چندمین بار آیا من معلم هستم ؟!

بیش از ۱۵ سال در مدرسه ها مختلف به عنوان معلم فعالیت داشته ام و امروز در مدرسه ای نیستم ! با این وجود باز در کار آموختن مشغول هستم ! آیا معلم ها فقط در مدرسه پیدا می شوند ؟!

یادم هست قبل مدرسه رفتن وقتی هنوز هفت سالم نبود ،  معلم بودم ! قبل اینکه معلمی را پشت میز معلمی ببینم ! شاگردهای من آن روز ها که پنج یا شش سالم بود ، عروسک هایم بودند یک قورباغه سبز پارچه ای ، یک دختر موقهوه ای که از آلمان آمده بود به نام رعنا که هنوز هم با من است !احتمالا تعدادی دیگری هم بودند که الان چهره شان را به یاد ندارم ! یادم هست که روی دیوارهای خانه با گچ های رنگی که خواهرم از دبیرستان می آورد به شان درس می دادم ! چه درسی ؟! واقعا یادم نیست ! فقط یادم هست که خیلی اهل سوال پرسیدن بودند و من خیلی خوشحال می شدم که برای توضیح دادن برای شان وقت بگذارم !

یادم هست هر از چند گاهی سوار فرغون شان می کردم و می بردم درخت ها و گل ها و مورچه ها را نشان شان می دادم ، یکجورایی می رفتیم اردو ، یادم هست تغذیه هم می بردیم !

آن موقع هم من در مدرسه ای نبودم اما به نظرم معلم بودم ! آن موقع ها در مدرسه ای نبودم چون سنم برای رفتن به مدرسه کم بود ! این روزها در مدرسه ای نیستم چون من و مدرسه های امروز با هم مساله دیدگاه داریم ! اینکه این تفاوت دیدگاه ها چیست شاید روزی درباره اش نوشتم ، شاید هم مدرسه ای یافتم یا ساختم که با هم هم دیدگاه باشیم برای معنای معلمی و آموختن . بماند که خود اینکه مدرسه کجاست از سوال های این روزهای من است ! که شاید درباره آن هم روزی نوشتم!

و اما امروز اینکه معلم هستم یا نه من را به این سوال رهنمون کرد که معلم کیست ؟ معلم آیا فقط هویتی است که در مدرسه یا با مدرسه معنا می یابد ؟ اگر همه مدرسه ها برچیده شوند معلم ها بخار می شوند ؟ این سوال ها و جستجو درباره پاسخ شان من را مدتی است که با یک واژه آشنا کرده است که هنوز پیدا نکرده ام به فارسی چه می شود و آن هست Educator  . این کلمه در لغت نامه معلم ، آموزگار و استادیار ترجمه شده است ولی آن طور که من درر این سال ها کشف کرده ام تقریبا هیچ دو کلمه کاملا هم معنی ای وجود ندارند ! یعنی Educator  لازم است با Teacher  فرق داشته باشد وگرنه چه ضرورتی داشته که دو کلمه برایش ساخته شود و هر دو کلمه هم به زیست خود ادامه دهند !

در این راستا به یکسری جستجو پرداخته ام و شاید چکیده ای از تفاوت این دو واژه را بتوانم به شکل زیر بیان کنم :

What is the difference between a teacher and an educator

By Zippia Expert - Nov. 16, 2021

The difference between a teacher and an educator is primarily semantic. When compared with educator, the teacher typically refers to a job title; a teacher is a person who teaches in a school. But, an educator is a person who educates students. A good teacher can be called an educator.

An educator is a person who provides instruction or education. An educator is usually seen as a mentor, instructor, or trainer. That is to say, an educator does not merely teach specific facts about an academic subject; an educator also instructs students' intellectual, moral, and social growth.

An educator is skilled at teaching -- they focus on development and evaluation. The educator will evaluate students' progress and adjust the course or their teaching to suit the students' level. A person can be an educator without being a teacher. For example, parents are a child's first and most influential educators.

 

بنابراین به این رسیدم که گویی من یک نوع Educator هستم ! که در فارسی همان معلم گفته می شود و آن طور که فهمیده ام این معلم با آن معلم فرق دارد ، در عین حال که هر دو می تواند یکی باشد !

جمعه بود که وقتی روی تاب نشسته بودم و خلوت کرده بودم با یک بسته بندی با کاغذ کادو آمد نشست جلوی من و گفت : ؛« منتظر بودم که یک وقت مناسب پیدا شود ! روزتان مبارک هیوا جان » و اینطوری من یکی از هدایای شیرین روز معلم را امسال دریافت کردم ! از نوجوانی که شاگرد من نیست ! از نوجوانی که این روزها بیشتر با هم درس پرواز کردن در گنجشک را  می آموزیم !

و الان که این ها را می نویسم می خواهم بگویم از آنچه هستم ، از آنچه شدم، از معلم بودن بدون نمره دادن ، از این تغییر خوشحالم ، جدا از اینکه نام این تغییر یافته چه باشد .

و از این خوشحالم که معلم ام ! معلمی آزاد !

 

روز معلم بر همه بر شعاع نور بر قطره های باران ، بر خاک ، بر شعله های آتش ، بر انسان ، برگنجشک ،بر گربه های کوچه ، بر هوا ، بر نیستی بر همه هستی مبارک !

 

 

۲ نظر
هیوا علیزاده