۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اژدها» ثبت شده است

برگزاری برنامه در موزه عروسک و اسباب بازی

یکی از دوره های که در سال ۱۴۰۱ طراحی و اجرای آن راهبری کردم دوره ای است که در آن شغل من « منشی اژدهاها» است . حالا اینکه چطور به این سمت رسیدم خودش قصه ای دارد که در ادامه اینجا قرار می دهم . 

این دوره در همکاری با موزه عروسک های ملل فعالیت خود را پیش برد . اینکه این ارتباطات از کجا شروع شد را کمی در پست اولین قرار ملاقات با اژدها گفته ام . البته قرار بود که این طراحی ها تدوام داشته باشد و پروژه حداقل یکساله پیش رود و همچنین وارد تکرار شود که متاسفانه به دلیل مسائلی که بین منشی اژدهاها و موزه عروسک ها پیش آمد قصه نتوانست مسیر رشد و تکامل خود را در آن روند طی کند البته که در همین بازه زمانی هم دستاوردهای فراوانی برای منشی اژدهاها داشت. 

از اجرای یکی از برنامه ها هم گزارشی را در پست اولین سلام به اژدها قرار داده ام که می توان با دیدن و خواندن و شنیدنش کمی در حال و هوای ماجرا قرار گرفت . 

این پست را می خواهم قرار بدهم برای نمایش پوستر های هر یک از برنامه های که به اجرا رفت تا همه شان در کنار هم باشند و در کنار هر پوستر نیز ماموریت منشی اژدهاها ، که قصه ای است که ساخته می شد تا با کودکان قبل از کارگاه در میان گذاشته شود را قرار می دهم. برای ساخت این قصه ها منشی اژدهاها لازم بود از دل و جون و زمان بگذارد تا ماموریت  آن چیزی شود که قرار است باشد. 

تعدادی از دوستانی  که بیشترین همراهی ها را در برگزاری این دوره به شکل های مختلف با منشی اژدهاها داشتند عبارتند از : علیرضا لولاگر، نازنین خلعتبری،آرش روحانی (نوجوان)، آوین عالم نژاد( نوجوان)، مسعود ناصری، علی گلشن،  و همه اژدهاهادوستان و خانواده های ایشان .

تلاش من این است که گزارشی از هر کدام از اجراهای برنامه در پست های مختلف قرار بدهم و این پست در راستای شروع این فرآیند است

اولین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : چطور من منشی اژدهاها شدم !

 

 

دومین برنامه : نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر. 

 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) : سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

 

سومین برنامه : ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن 

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  ردپای اژدهای آهنگساز را دنبال کن

 

 

 

چهارمین برنامه : اژدهای بیمار کجا می رود

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای بیمار کجا می رود ؟

 

 

پنجمین برنامه : اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش گل به کمک شما نیاز دارد (۱)

نکته : دلیل این شماره (۱) این است که بر اساس ماجراهایی که منشی اژدهاها از آتش گل شنیده بود قرار بود این عنوان خودش سری برنامه شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه وارد شماره های بعد برای اجرا نشد.

 

 

ششمین برنامه : تکرار برنامه اژدهای آتش گل به کمک شما احتیاج دارد (۱)

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هفتمین برنامه : تکرار برنامه سرنخ از اژدها تحویل بگیر( با پوستر جدید)

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  سرنخ را از اژدها تحویل بگیر!

 

نکته : به دلیل درخواست اژدهادوستانی که فرصت شرکت دربرنامه پنجم را پیدا نکردند ، دفتراژدهاها این برنامه را وارد تکرار کرد ، البته که قرار بود تمامی برنامه ها وارد چندین تکرار شود که متاسفانه به دلیل توقف پروژه صورت نگرفت.

 

هشتمین برنامه : دوربین من کجایی ؟

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  دوربین من کجایی ؟

 

 

نهمین برنامه : اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد

ساخت و پرداخت قصه از هیوا علیزاد ( منشی اژدهاها ) :  اژدهای آتش صلح به کمک شما نیاز دارد ؟

 

 

طراحان پوستر ها : 

 برنامه های اول و دوم و چهارم و پنجم و هفتم و هشتم :  مسعود ناصری 

برنامه سوم : آزاده بیات 

برنامه نهم : نازنین خلعتبری 

 

تیم دفتر اژدهاها : 

هیوا علیزاده - نازنین خلعتبری - علیرضا لولاگر- آرش روحانی( نوجوان) - آوین عالم نژاد (نوجوان)

 

مشاوران برنامه ها : 

مدیران موزه عروسک ها : مسعود ناصری- علی گلشن 

 

 

۰ نظر
هیوا علیزاده

نقشه گنج را از اژدها تحویل بگیر

 

بله در سمت منشی اژدهاها برنامه اولین سلام اژدها را در کنار دوستان اژدها دوست در موزه عروسک های ملل در تهران پیش بردیم . اگر کنجکاو هستید که بدانید چطور منشی اژدهاها شدم و چرا سر از موزه عروسک ها درآوردیم  ! پیشنهاد می کنم فایل صوتی زیر را حتما با دقت گوش کنید : 

 

این فایل قبل از برنامه برای دوستان اژدها فرستاده شده بود تا قبل از ورودشان با منشی اژدها آشنا باشند و وقتی رسیدند منشی از آن ها پرسید که داستان را گوش داده اند ؟ و درباره آنچه شنیده بودند صحبت کردند . بعضی از دوستان اژدها داستان را سه بار گوش داده بودند و یکی از این دوستان گفت که اگر اژدها الکی هم باشد الکی خیلی قشنگی است و یکی دیگر از دوستان هم به منشی اژدها گفت که ممکن است اژدها را خواب دیده باشد و خب در این باره بین دوستان اژدها نطرات مختلفی وجود داشت که کمی درباره آن ها حرف زدیم و بعد رفتیم تا کارت های حضور در برنامه مان را دریافت کنیم

 

بعد از دریافت کارت هایی که دفتر اژدها تنظیم کرده بود ! به اولین نامه از طرف اژدها رسیدیم و با راهنمایی او به یکی از دوستان صمیمی اش به نام شاماران رسیدیم !

و از آنجایی که همه مان شاماران را نمی شناختیم چندتا از دوستان در جمع کمک کردند که با شاماران بیشتر آشنا شویم و وقتی با شاماران آشنا شدیم ، شاماران از این گفت که در صلح و دوستی با اژدها زندگی می کند و از ما خواست بگوییم که به نظر هر کدام از ما صلح چیست؟

هر یک از ما نظرمان را درباره صلح گفتیم . 

یکی گفت : صلح یعنی با دوستات مهربون باشی

یکی گفت : صلح یعنی وقتی با دوست ات دعوا کردی زود آشتی کنی و زود زود قهر نکنی

یکی گفت : صلح یعنی نجنگیم با همدیگه

یکی گفت : صلح یعنی به همدیگر هدیه بدهیم 

و دیگری ادامه داد : مثلا می تونیم به هم هدیه عروسک بدهیم ، عروسککککک ! 

و منشی اژدها از شنیدن چنین تعاریف دلچسبی از صلح که از دوستان اژدها می شنید کلی در دلش قند آب می شد ، انقدر که خنده های شیرین به لبش می نشست .

شاماران همینطور  از ما خواسته بود که خودمان را معرفی کنیم و بگوییم که با چه کسی یا چه چیزهایی در صلح زندگی می کنیم . من از درخت افرایی گفتم که سعی می کنم با او در صلح زندگی کنم و دینا و پرهام و  دلسا هم از دوستی و صلح شان با خانواده شان گفتند و در ادامه آرتین از صلح و دوستی اش با لاک پشت و پرنده های خانگی اش گفت و همچنین اینکه پرهام دوست صمیمی اش است و در ادامه البرز از این گفت که دوست صمیمی به نام عرفان دارد و قرار شد سلام اژدهایی ما را به ایشان برساند و همینطور افرا قرار شد که فکر کند و ما را در جریان آشنایی با دوستانی که با آن ها در صلح و دوستی زندگی می کند بگذارد. 

بعد از اینکه خودمان و دوست های مان را معرفی کردیم نوبت به سرنخ بعدی در نوشته شاماران رسید که از ما خواسته بود یکسری چیز پیدا کنیم 

و اینطوری ما به وسایل باغبانی رسیدیم و طبق گفته شاماران قرار شد قبل از هر جستجوگری در ادامه راه ، اول با با کاشتن بذرهایی که برای مان قرار داده بود پیمان صلح و دوستی ببندیم . پس دست به کار شدیم و بذرهای ریحانی را که برای مان قرار داده بود کاشتیم . البته اول کشف کردیم که در کارت های مان برگ ریحان قرار داده شده است و در ابتدا برگ های زیبای ریحان را نگاه کردیم و بوییدیم و سپس دانه ها را با یکدیگر کاشتیم

در تمام مراحل حواسمان بود که تلاش کنیم مسئولیت ها را بین خودمان تقسیم کنیم و از این دوستی که بین خودمان می سازیم لذت ببریم. 

وقتی داشتیم بذرها را می کاشتیم یک اتفاقی افتاد ! یک نفر با نامه سرینتیپیتی وارد شد یک نفر به نام نازنین و خودش را به من معرفی کرد و نامه اش را که خواندم و عکس اش را که با سرنتیپیتی دیدم قبول کردم که در برنامه کنارمان باشد و از اینجا نازنین هم کنار ما بود

بعد از کاشتن همه بذرها و آبیاری کردن شان نوبت این بود که مرحله بعدی را کشف کنیم و اینجا بود که نقشه بعدی رسیدیم و نقشه ما را به یک غار رساند که چند تا اژدها آنجا بودند و سرنخ های بعدی را لازم بود از آن ها تحویل می گرفتیم . 

یکی از اژدهاها ما را با حروف ابجد آشنا کرد و با آشنایی این حروف بود که رمز یکسری از صندوق ها را پیدا کردیم !

 

و به شجره نامه یکی از اژدها رسیدیم :

و در آشنایی با شجره نامه بود که یک داستان به دست مان رسید که درباره نوه اژدها بود و قرار بود از طریق این داستان به رمز های بعدی برسیم 

 

و منشی اژدها بسیار مسئولانه داستان را با کمک تصویرهایی که در صندوق پیدا شده بود برای همه اژدها دوستان روایت کرد . لطفا به چشم های تعجب زده منشی در عکس بالا دقت داشته باشید تا عمق مسئولیت پذیری در روایت داستان را درک کنید! 

و برای دیدن گوشه هایی از این داستان می توانید فیلم زیر را پخش کنید : 

 

 

و البته گویی خود منشی اژدهاها بسیار از این داستان ذوق کرده بود .

بالاخره در انتهای داستان بود که به کلمه رمز بعدی رسیدیم ! 

من را ببخشید که نمی توانم همه چیزها را از جمله برخی از کلمات رمزی را اینجا بنویسم ، چون هنوز اجازه اش را دفتر اژدهاها صادر نکرده است و از آن جایی که قرار ات این برنامه همچنان ادامه داشته باشد قرار بر این است که این رمزها فعلا سری باشد پس اگر شما رمزها را می دانید لطفاا به کسی چیزی نگویید تا خبرتان کنم . 

 بالاخره اینکه توانستیم خود را به آخرین صندوق برسانیم . 

و برای دیدن و شنیدن فضای این رسیدن ، پیشنهاد می کنم حتما فیلم زیر را ببینید 

 

 

بعد دریافت کارت های هدیه اژدهایی که روز موزه را تبریک گفته بود و اینکه برای مان بذر گذاشته بود که با خودمان ببریم و با دیگران هم با کاشتن بذر پیمان صلح و  دوستی ببندیم 

 

و همینطور بعد از اینکه یادگاری اژدها را دریافت کردیم ، یادگاری ای که می شد با آن دنیا را جور دیگری دید . مثلا شاماران می شود با آن این شکلی هم دید : 

 

 

نوبت به این رسید که مهر حضور در اولین سلام را همه مان دریافت کنیم 

و سپس به نوبت پیش مدیر موزه آقای مسعود ناصری رفتیم تا کارت های هدیه مان را امضا کنند

و از آنجایی که اژدها در نامه آخرش از ما خواسته بود که حتما عکس دسته جمعی داشته باشیم پس رفتیم و در حیاط موزه عکس دسته جمعی گرفتیم 

 

و 

و

و 

 

الان که دارم این گزارش را به عنوان منشی اژدهاها می نویسم یک خبر خیلی مهم به من رسیده است . اینکه یکی از دوستان اژدها که افرا سالاری است بذرهای را که در برنامه دریافت کرده بود همان روز کاشته است و این اولین جوانه های این بذرهاست که تصویرش امروز به من رسیده است :

امیدواارم همه اژدهادوستانی که همدیگر را ملاقات کردیم و همچنین اژدهادوستانی که قرار است در آینده یکدیگر را ملاقات کنیم ، بذرهای صلح و دوستی را بکارند و با دقت از آن ها مراقبت کنند تا بتوانیم در کنار هم طعم خوشمزه صلح و رایحه دل انگیز آن را بیشتر و بیشتر بچشیم . 

و 

می خواهم در انتهای این گزارش از یک اژدها دوست عزیز یعنی آرش روحانی صمیمانه تشکر کنم که اکثر عکس ها و فیلم های این ملاقات را با حوصله و صبوری تهیه کرده است و همچین بعد از برنامه هم با هم جلسه داشتیم و درباره اینکه چطور ملاقات های جذاب تر و بهتری را بسازیم گفتگو کردیم و من از شما آرش عزیز به خاطر همه این بودن های مهربانانه و مسئولانه سپاسگزارم

 آرش همین دوست نوجوانی هستند که دم در غار با لبخند ایستاده اند . 

و 

دوستان عزیز و همراه اژدهاها منتظر خبرها و اطلاعات جدید از دفتر اژدهاها باشید که به زودی به اطلاعات تان خواهد رسید. 

۰ نظر
هیوا علیزاده